ادراک
ادراک، فرایندی شناختی است که انتخاب ارگانیسمی، سازماندهی، تعبیر و تفسیر محرک را شامل می شود. ادراک، تعبیر و تفسیر انحصاری موقعیت است. ادارک، تصویری ویژه از دنیای خارج ارائه میدهد که ممکن است با واقعیت بسیار متفاوت باشد. ادراک، داده های خام را از حواس میگیرد، اما فرایند شناختی این داده ها را تصفیه، تعدیل یا کاملاً دگرگون می کند. فرایند ادراکی چیزهایی را به دنیای حسی «واقعی» میافزاید یا از آن کم می کند. محیط یا موقعیت محیطی، بخشی از محرک است. ثبت، گزینش ادارکی (توجه)، تعبیر، سازماندهی، تفسیر و بازخورد در محدودهی عامل پیچیدهی ارگانیسم حادث میشود که فرایندهای درونی غیر قابل مشاهد هستند. اعمال ناشی از آن همان رفتار است و نتایج این رفتار، عواقب را شکل میدهد. موقعیت، رفتار و نتایج، مبین ارتباط واقعی ادراک با رفتار هستند.
نمودار ۲-۷- فرایندهای فرعی ادراک
(منبع: حمیدیزاده، محمدرضا، ۱۳۸۸)
شناخت ادراک در فهم بهتر تصویر ذهنی و هدایت آن سهم قابل توجهی دارد. ادراک به توجه بستگی دارد. توجه به دو نوع ارادی و غیرارادی طبقه بندی می شود. توجه به چیزی برحسب ضرورت «توجه ارادی» نامیده می شود، در حالی که اگر توجه به چیزی به علت علاقه مستقیم باشد، توجه از نوع «غیرارادی» است. ادراک، آگاه شدن از چیزهایی است که در معرض حواص قرار میگیرند و درک کردن آنها به چیزهایی بستگی دارد که در اطراف فرد قرار میگیرد. توجه بیشتر، ادراک بهتر به وجود میآورد. با توجه به یک چیز، از درک چیزهای دیگری که در اطراف فرد است ناتوان میشویم. میزان توجه فرد به: ۱) ماهیت مطلبی که به او ارائه شده، ۲) هر امر دیگری که در خلال مطلب انجام میگیرد و ۳) علت توجه او بستگی دارد.
تصویرسازی، در واقع، تشکیل تصاویر ذهنی است که باید با نوع صحیح پیوند و تلفیق ذهنی همراه باشد. تصویر، بوجود آوردن دوبارهی یک تجربهی حسی گذشته در ذهن است. پیوندی ذهنی فرد به حافظه بستگی دارد. توانایی شخص در یادآوری مطالبی که مربوط به یک موضوع مشخصی است به شدت یا ضعف پیوند ذهنی که در هنگام یادگیری آن بوجود آمده بستگی دارد. هر میزان پیوند ذهنی قویتر باشد، یادآوری راحتتر و سریعتر خواهد بود. پیوند ذهنی به قاعدهی مجاورت و تماس، قاعدهی تشابه و قاعدهی تباین و کمکهای حافظهای بستگی دارد.
نقشه یا تصویر شناختی فرد، نشانگر صرف عکسی که او از دنیای مادی گرفته نیست، بلکه این نقشه یا تصویر را شخص با تفسیر و تعبیر جزئی میسازد و در آن برای بعضی اشیاء نقشی خاص در نظر میگیرد و ادراک براساس تفسیر خاص صورت میگیرد. فکر کردن باید براساس امکانات باشد.
از این رو، شخص ادارک کننده را میتوان، هنرمند نقاشی تعبیر کرد که تمامیآنچه را که در طبیعت میبیند نقاشی و رنگآمیزی نمی کند، بلکه آن چیزهایی را که میخواهد برداشت کرده و این خود، نوعی تصویرسازی است. فردی که خود را هیچ میپندارد، ایمانش کم است، در حالی که تصویر ذهنی سالم، به سادگی و راحتی خراب نمی شود. (مالتز، ۱۳۸۵، درویل، ۱۳۸۴).
۲-۴-۲-۱۱- هوش سازمانی
هوش سازمانی، به عنوان توانایی یک سازمان در حل مسائل سازمانی تعریف میشود. تمرکز این مفهوم بر یکپارچگی تواناییهای انسانی و فنّی برای حل مسایل است و به طور کلی هوش سازمانی شامل: کلیت و تمامیت اطلاعات، تجربه، دانش و درک مسائل سازمانی است. هوش سازمانی با ارزیابی کامل اطلاعات و اقدامات گذشته و بررسی راه کارهای انتخابی سازمان میتواند به تصمیمگیری سریعتر در سازمان کمک کند. تعداد کثیری از افراد مهم سازمان، نگرشهای خود را نسبت به فرایندهای کاری به اشتراک میگذارند و این خود، تبدیل به یک نیروی قوی میشود که می توان از آن، به عنوان هوش سازمان یاد کرد. هوش یک سازمان، موجودیت آن سازمان نیست، بلکه اطلاعات تجزیه و تحلیل شده یک سازمان است. پژوهشگران مختلف، تعاریف زیادی برای هوش سازمانی مطرح کردهاند که برخی از این تعاریف در جدول ۲۲ آورده شده است.
جدول ۲-۶- تعاریف هوش سازمانی
نویسنده | تعریف | منبع |
چوی (۱۹۹۵) | هوش سازمانی، یک فرایند یادگیری است که شامل توسعه رفتار انطباقی با بهره گرفتن از درک و حافظه سازمانی است. | Zareimatin, Jandaghi, Hamidzadeh & Hajkarimi,2010, p.614 |
وبر و همکاران (۱۹۹۶) | هوش سازمانی، توانایی سازمان برای شکل دهی و تغییر محیط و انطباق با محیطش بر مبنای اهداف و توانایی هایش می باشد. | Akgun et al., 2007, p.276 |
مک مستر (۱۹۹۶) | هوش سازمانی، ظرفیت یک شرکت به عنوان یک مجموعه برای جمع آوری اطلاعات، نوآری، تولید دانش و عمل به طور مؤثر برمبنای آن دانش تولید شده در سازمان است. | Mcaster,1996,p.3 |
هلال (۲۰۰۰) | هوش سازمانی، ظرفیت سازمان برای خلق دانش و استفاده از آن به صورت راهبردی برای انطباق با محیط است. | Zareimatin et al., 2010,p61 |
آلبرخت (۲۰۰۳) | هوش سازمانی، قابلیت سازمان برای تحرک بخشیدن به تمامی توانایی های ذهنی خود و متمرکز کردن این توانایی ها در جهت تحقق رسالت سازمانی است. | Albrecht, 2003,p.15 |
ارستین (۲۰۰۹) | استفاده از پتانسیل ها برای اخذ تصمیمات سریع و صحیح، سعی در یادگیری دائم، استفاده از خلاقیت و نمایش مهارت های متفاوت در موقعیت های غیر منتظره و بحرانی که به سیستم برای انطباق با تغییرات کمک می کند. | Potas et al., 2010, p.1645 |
(منبع، محقق)
هوش آدمی
به رغم استفادهی گسترده از کلمهی «هوش»، هنوز روانشناسان بر سر یک تعریف واحد از آن اتفاق نظر ندارند. با وجود این بسیاری موافقند که همهی عناوینی که اشکال عالیتر شناخت خوانده میشوند ـ تشکیل مفهوم، استدلال، مسألهگشایی و خلاقیت و نیز حافظه و ادراک ـ به هوش آدمی مربوط میشوند. نیکرسون، پرکینز و اسمیت (۱۹۸۵) فهرستی از تواناییهایی را که به اعتقاد آنها مبین هوش انسانی است، ارائه کردند:
ـ توانایی طبقه بندی الگوها. به نظر میرسد که همه انسانها با هوش معمولی بتوانند محرکهای ناهمانند را به طبقات بگمارند. این توانایی برای زبان و تفکر اساسی است، چرا که کلمات معمولاً مبین مقولات اطلاعات میباشند.
ـ توانایی تغییر سازشی رفتار ـ یادگیری: بسیاری از نظریات سازگار شدن فرد با محیط را مهمترین صفت هوش میدانند.
ـ توانایی استدلال قیاسی، استدلال قیاسی متضمن استنباط منطقی از مقدمات ابراز شده است.
ـ توانایی استدلال استقرایی ـ تعمیم: استدلال استقرایی متضمن آن است که شخص از سطح اطلاعات داده شده فراتر برود. آن مستلزم این است که استدلالگر قواعد و اصول را از نمونههای خاص بیرون بکشد.
ـ توانایی تدوبن و استفاده از مدلهای مفهومی: این توانایی دال بر آن است که ما از جهان به شکلی که هست و نحوهی عمل آن، برداشتی را شکل میدهیم و از آن مدل برای درک و فهم و تعبیر و تفسیر رویدادها استفاده میکنیم.
ـ توانایی درک و فهم: به طور کلی، توانایی درک و فهم به توانایی دیدن روابط در مسایل و ارج نهادن به معنای این روابط در حل یک مسأله، مربوط میشود. اعتباریابی درک و فهم یکی از فرّار ترین مسائل در هوشآزمایی است.
رابرت اشترنبرگ (۱۹۸۵) مدعی است که روش تحلیل عوامل در مطالعه هوش به سه دلیل با تردیدهای فرایندهای روبرو شده است:
- تکنیکهای تحلیل ـ عوامل به «فرایندهای ذهنی» نمیپردازند، برای مثال، دونفر میتوانند در یک آزمون هوش نمرهی همانند داشته باشند و معهذا فرایندهای شناختی مورد استفاده آنها متفاوت باشد.
- آزمون تکنیکها و مدلهای تحلیل ـ عوامل در برابر یکدیگر مشکل است.
- تلاش برای فهم هوش بر اساس تفاوتهای فردی، که بسیاری از استدلالهای تحلیل عوامل بر آن استوار است، تنها وسیله (و ضرورتاً بهترین) در دسترس برای تجزّی تواناییهای آدمی نیست