نظریههای متعددی که از مفهوم درونیسازی به عنوان یک فرایند محوری در اجتماعی شدن استفاده کردهاند (کلمان[۱]، ۱۹۵۸؛ لپر، ۱۹۸۳؛ میسنر[۲]، ۱۹۸۸؛ شافر[۳]، ۱۹۶۸) دیدگاههای متفاوتی را ارائه میکنند که دامنهای از درونیسازی به عنوان چیزی که از طریق اجتماعی کردن فرد توسط محیط اجتماعی به او میرسد (نظیر مید[۴]، ۱۹۳۴) تا آنچه که نشان دهندهی دگرگونی تنظیم بیرونی به ارزشهای درونی است (رایان، ۱۹۹۳؛ شافر، ۱۹۶۸) را شامل میشوند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).
SDT، با فرا نظریهی ارگانیسمی ـ دیالکتیکی خود، فرض میکند که درونیسازی[۵]، همانند انگیزش درونی، یک فرایند فعال و طبیعی است که در آن افراد تلاش میکنند تا آداب یا خواستهای پذیرفته شدهی اجتماعی را به صورت ارزشهای مورد تایید خود و تنظیم شخصی درآورند (رایان، دسی و گرولنیک، ۱۹۹۵).
درونیسازی ابزاری است که افراد از طریق آن تنظیمی را که قبلأ بیرونی بوده است جذب و بازسازی میکنند، در این شرایط وقتی افراد آنها را نشان میدهند خود تعیینگر هستند. زمانی که فرایند درونیسازی دارای کارکرد مطلوب است، افراد با اهمیت تنظیم اجتماعی همانندسازی میکنند، آنها را در یک حس یکپارچه از خود جذب مینمایند، و به این ترتیب به طور کامل آنها را به عنوان بخشی از خود میپذیرند. به این صورت آنها نه تنها به طور درون فردی بلکه به طور اجتماعی نیز یکپارچهتر خواهند شد. با این حال، زمانی که فرایند درونیسازی کامل نیست، ممکن است تنظیم و ارزشها بیرونی باقی بمانند یا تنها تا حدی به صورت درون فکنیها یا همانندسازیهای غیر یکپارچه درونیسازی شوند. این شکلهای تنظیم ـ بیرونی، درون فکنی شده و هویت یافته ـ به اندازههای مختلف رفتار خود تعیین شده را نشان میدهند (دسی، اقراری، پاتریک و لئونه، ۱۹۹۴).
انگیزش خود پیرو و انگیزش کنترل شده
از آنجایی که فرایند درونیسازی در سطوح متفاوتی از موفقیت انجام میگیرد، زیرا تنظیم بیرونی از طریق فرایندهای درون فکنی، همانندسازی یا یکپارچهسازی درونی میشود، در نتیجه انواع متفاوتی از انگیزش بیرونی وجود خواهد داشت که در میزانی که کنترل کننده یا خود پیرو هستند تغییر میکنند (دسی و رایان، ۲۰۰۰). مطابق با نظر شاهار[۶] و همکاران (۲۰۰۳) به هنگام ارزیابی کیفیت جهتگیریهای انگیزشی، تفاوت قائل شدن میان انگیزش خود پیرو و کنترل شده مهمتر از تمایز گذاشتن بین انگیزش درونی و انگیزش بیرونی است. انگیزش خود پیرو زمانی مشاهده میشود که رفتار توسط خود فرد آغاز و هدایت میشود (یعنی زمانی که انگیزش درونی است یا تنظیم هویت یافته یا یکپارچه وجود دارد)، در صورتی که انگیزش کنترل شده زمانی مشاهده میشود که رفتار توسط خود فرد آغاز و هدایت نمیشود (یعنی زمانی که رفتار توسط درون فکنیها یا عوامل بیرونی تنظیم میشود). SDT (مارکلند، رایان، توبین و رولنیک، ۲۰۰۵) فرض میکند که تمامی رفتارها را میتوان در امتداد پیوستاری از دگر پیروی[۷]، یا تنظیم بیرونی، تا خود پیروی، یا خود تنظیمی در نظر گرفت که میزانی را که فرد به آنچه انجام میدهد متعهد گشته و آن را تایید میکند، نشان میدهد. تنظیم بیرونی، یعنی زمانی که هیچ درونیسازی صورت نگرفته است، کنترل شدهترین شکل انگیزش بیرونی را نشان میدهد، که در آن رفتار فرد از طریق اعمال وابستگیها توسط دیگران تنظیم میشود. تنظیم درون فکنی شده، که شامل فشارهای درونی است و با تعارض درونی میان خواست درون فکنی شده برای یک رفتار و عدم تمایل فرد برای انجام آن مشخص میشود، هنوز تا حدی کنترل شده است هر چند تنظیم در درون فرد قرار دارد. در مقابل، از طریق شناسایی ارزش یک فعالیت، درونیسازی کاملتر است، افراد مالکیت بیشتری را بر رفتار تجربه خواهند کرد، و تعارض کمتری را در مورد رفتار کردن مطابق با تنظیم احساس میکنند و رفتار خود پیروتر خواهد بود. در پایان، از طریق یکپارچهسازی، کاملترین و موثرترین شکل درونیسازی، اعمال برانگیختهی بیرونی فرد کاملأ از روی اراده خواهند بود (وناستینکست، لنز و دسی، ۲۰۰۶).
در شکل ۲-۱ چهار سبک تنظیم، از تنظیم بیرونی تا یکپارچه که چهار نوع انگیزش را نشان میدهند، در طول پیوستاری در کنار تنظیم کنترل شده و خود پیرو قرار داده شدهاند. این چهار نوع تنظیم در قسمت میانی شکل ۱ نشان داده شدهاند و پیامدهای یک تعامل رو به پیشرفت شخص ـ محیط را نشان میدهند که در آن فرد کمترین تا بیشترین اثربخشی را در درونیسازی و یکپارچهسازی تنظیم یک فعالیت یا طبقهای از فعالیتها داشته است (دسی و رایان، ۲۰۰۰؛ رایان و کانل، ۱۹۸۹).
خود تعیین شده خود تعیین نشده رفتار | |||
انگیزش درونی | انگیزش بیرونی | نا انگیختگی | نوع انگیزش |
تنظیم درونی | تنظیم یک پارچه تنظیم هویت یافته تنظیم درون فکنی شده | نوع تنظیم | |
درونی غیر شخصی | بیرونی درونی تاحدی درونی تاحدی بیرونی | بیرونی | مکان علیت |
شکل ۲-۱٫ پیوستار تعیینگری شخصی، این پیوستار اساس انگیزشی، خود تنظیمی و مکان ادراک شدهی علّیت رفتارها را نشان میدهد که در میزانی که خود تعیین شده هستند، تغییر میکنند (از دسی و رایان، ۲۰۰۰).
در انتهای سمت راست شکل ۲-۱ انگیزش درونی قرار دارد. انگیزش درونی از آن جهت در این قسمت قرار گرفته است که نمونهی اصلی یک فعالیت خود تعیین شده است و از این رو ملاکی را، در برابر کیفیتهای رفتار برانگیختهی بیرونی، نشان میدهد که میتواند برای تعیین میزان تعیینگری شخصی آن مورد مقایسه قرار بگیرد. با این حال، به منظور تاکید بر این موضوع که انگیزش بیرونیِ کاملأ درونیسازی شده در جایگاه انگیزش درونی قرار نمیگیرد یک خط عمود میان تنظیم یکپارچه و انگیزش درونی در نظر گرفته شده است. انگیزش یکپارچه به صورت انگیزش بیرونی باقی میماند زیرا، با آنکه کاملأ از روی اراده است، هنوز یک وسیله است تا آن چیزی که چیکسنتمیهی[۸] (۱۹۷۵؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) به آن تحت عنوان خودجوش[۹] اشاره میکند.
ناانگیختگی در انتهای سمت چپ پیوستار شکل ۲-۱ نشان داده شده است. تمامی شکلهای انگیزش بیرونی، حتی کنترل شدهترین آنها، شامل قصد و انگیزش هستند، از این رو ناانگیختگی در مقابل انگیزش درونی و بیرونی قرار میگیرد، زیرا نشان دهندهی فقدان هر دو نوع انگیزش و در نتیجه فقدان کامل تعیینگری شخصی در رابطه با رفتار مورد نظر است (راتل، گوای، والرند، لاروسه و سنکال، ۲۰۰۷).
درونیسازی و ارضای نیاز
در SDT (دسی و رایان، ۱۹۸۷) فرض میشود درونیسازی و یکپارچهسازی ارزشها و تنظیم یک تمایل طبیعی به رشد است. برای مثال، چندلر[۱۰] وکانل (۱۹۸۷؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) نشان دادند که، با افزایش سن، کودکان به طور فزایندهای تنظیم درونیسازی شدهی رفتارهایی را نشان میدهند که در ابتدا به شکل بیرونی تنظیم شده بودند. با این حال درونیسازی نیز همانند دیگر فرایندهای طبیعی نظیر انگیزش درونی، برای کارکرد اثربخش به نیرو نیاز دارد؛ به عبارت دیگر، درونیسازی به صورت خودکار اتفاق نمیافتد. میزانی که افراد میتوانند به طور فعال خواستهای فرهنگی، ارزشها و تنظیم را به هم بیامیزند و آنها را در خود جای دهند تا حد زیادی تابع درجهایست که نیازهای بنیادی روانشناختی به هنگام درگیری افراد در رفتارهای مربوط، کامروا میشوند.
SDT (دسی و رایان، ۲۰۰۰) فرض میکند افراد به طور طبیعی تمایل به درونیسازی ارزشها و تنظیم گروههای اجتماعی خود دارند. این تمایل از طریق احساس وابستگی به دیگران و نیز احساس کفایت در مورد تنظیم درونیسازی شده تسهیل میشود. احساس کفایت شامل توانایی در درک یا فهم معنا یا منطق پشت سر تنظیم و توانایی در انجام آن است. بنابراین حمایت از وابستگی و کفایت درونیسازی را تسهیل میکند و میتواند برای ایجاد ارزشهای درون فکنی شده یا همانندسازیهای بخش بخشی[۱۱] (ضعیف یکپارچه شده) کافی باشند. با این حال برای این که تنظیمی با خود یکپارچهتر گردد، حمایت از خود پیروی نیز مورد نیاز است. به عبارت دیگر، اگرچه حمایت از نیازهای وابستگی و کفایت میتوانند درونیسازی تنظیم یا ارزش را پیش برند، اما به تنهایی برای یکپارچهسازی کافی نیستند. برای اینکه یکپارچگی اتفاق بیفتد باید برای فرد فرصتی فراهم آید که آزادانه تنظیم و ارزشهای انتقال یافته (و همچنین برای تغییر یا تبدیل آنها در هنگام ضرورت) را پردازش و تایید کند. به نظر میرسد کنترلها، ارزشیابی و فشارهای بیرونی بیش از این که این فرایند فعال و سازندهی[۱۲] معنادهی و ارزش گذاری شخصی به تنظیم کسب شده را تسهیل کند، آن را باز میدارند.
[۱] .Kelman.
[۲] .Meissner.
[۳] .Schafer.
[۴] .Mead.
[۵] .Internalization.
[۶] .Shahar.
[۷] .Heteronomy.
[۸] .Csikszentmihalyi.
[۹] .Autotelic.
[۱۰] .Chandler.
[۱۱] .Compartmentalized.
[۱۲] .Constructive.