زاندر[۱] (۱۹۸۳) در رابطه با کار آمدی سازی گروه ها، اهمیت رهبری گروه، و نارضایتی را مورد تاکید قرار میدهد که با یکدیگر کار میکنند. زاندر پیشنهاد
می کند که رهبر گروه نه تنها باید به کارکردهای نگهدارنده بلکه به کارکردهای وظیفهای نیز توجه داشته باشد، کارکردهای وظیفهای عبارتند از:
- تشویق اعضاء گروه به سخت کار کردن در وظایف و کمک به یکدیگر
- تشویق موفقیت گروه بواسطه کارتیمی
- اطمینان از تناسب موقعیتها برای اعمال نفوذ مناسب
- ایجاد مانع از طریق تسلط داشتن یا مجبور کردن دیگران با یک تصمیم در موقعیتهای بالاتر در سلسله مراتب
- اعمال رهبری از طریق توافق بر وظایف
- پیشنهاد نظرات و خلاصه سازی یافتهها از کنکاشهای گروهی
گوزو[۲] (۱۹۸۲) بطور ویژهای به ارتقاء تصمیمگیری گروه و باورها میپردازد که محصول پردازش شناختی اطلاعات و معیارهایی است که بر ماهیت تعاملات اجتماعی، مهارتها و تمایلات تک تک اعضاء گروه تاثیر میگذارد. بیشتر گروه ها به سوی فرایندهای تصمیمات مربوط به حکم اکثریت[۳] متمایل میشوند که امکان مشارکت بیشتری را برای اعضاء فراهم میسازد و در آن به کلیه اعضاء جهت گفتن سهمشان اجازه داده میشود و سپس موافقت میشود که مورد مخالفت قرار گیرد. جوچر[۴] (۱۹۸۲) بیان میکند که مشارکت زمانی بهترین است که گروه دارای تجربه باشد و از یک انسجام ساختاری[۵] برخوردار، ثبات نسبی داشته و از حمایت رهبری برخوردار باشد.
جول[۶] و ریتز[۷] (۱۹۸۱) تصمیمگیری گروه را مورد حمایت قرار میدهند و معتقدند که تصمیمگیری توسط گروه به دلایل زیر بهتر است:
الف: بنظر میرسد که گروه راه حلهای ریسک پذیرتری را نسبت به افراد در مواجه با مسائل موجود در شرایط عدم اطمینان انتخاب میکند.
ب: بنظر میرسد که تصمیمگیری گروه در مسائلی با قسمتهای متعدد و حساس در تقسیم کار بهتر میباشد.
ج: بنظر میرسد که گروه های ترکیبی یا نامتجانس[۸] نسبت به گروه های متجانس[۹] بهتر عمل میکنند.
پاینه[۱۰] و کوپر[۱۱] (۱۹۸۱) اضافه میکنند: « گروهها میتوانند آسیب شناسیهای متعددی را نشان دهند. گروهها میتوانند تدریجی و ریسک پذیر باشند و موجب فشارهایی در زمینه تطبیق و یکنواختی بوده و مشکلات – هماهنگی را مطرح سازند. با وجود این، گروه ها نسبت به افراد پراکنده به منابع بیشتری دسترسی دارند و میتوانند بسرعت ارتباطات را در بین قسمتهای مختلف ساختار پیچیده تسهیل کننده و حتی ممکن است خلاق شوند». بطور خلاصه، گروه ها بسیاری از روشها همانند افراد عمل میکنند. با وجود این هر چه انسجام یک گروه بیشتر باشد احتمال نگهداری اعضاء بکارگماری اعضاء هدفگذاری در سطح بالا و احتمال موفقیت آن بیشتر میشود. چرا که موفقیت گروه در گروه تعاملات بی پرده و آزاد میان اعضاء میباشد (لی و شولز[۱۲] ۱۹۸۲) لذا مشارکت، بخشی را در فرایند گروه ایفا میکند.
زاندر (۱۹۷۹) به دو دسته مشکلات رویهای اشاره میکند که در کارایی فرایند مربوط به تصمیمگیری گروه مشارکتی دخالت میکنند. این عوامل عبارتند از:
- تعاملات ناکامی در بین مشارکت کنندگان بواسطه ترس از عدم پذیرش و نگرانی درباره عدم تایید، تمسخر جدی، ترس از تلافی، عدم اعتماد و ارتباطات مخالف .
- پریشانی بوجود آمده بواسطه دیدگاه های متنوع میان اعضاء
با توجه به وضوح مشکلات فوق الذکر، تعدادی از محققین برای گروه موثر در تصمیمگیری پیشنهاد میکنند که گروه باید محیط هماهنگی را بوجود آورد. هماهنگی میان گروهها میتواند به طریق زیر افزایش یابد:
- زمانی که هر یک از اعضاء مشاهده کنند که اعضاء دیگر مقاصد و فعالیتها را مورد پذیرش قرار میدهند (مالاند رو[۱۳] و بارکر[۱۴] ۱۹۸۲).
- زمانی که هریک از اعضاء از فشارهای اجتماعی تبعیت میکنند که منجر به پشتیبانی استانداردهای بخشها میشود و آنها را هدایت میکنند (مودی[۱۵] ۱۹۸۳).
- زمانی که هر عضوی آماده میشودکه علائق خودرا فداکند (هلال[۱۶] و بران[۱۷] ۱۹۸۱)
- زمانی که اعضاء در مجاورت نزدیک به هم قرار میگیرند تمایل قوی برای تحقق موفقیتهای گروه شکل میگیرد (کلی[۱۸] و کازان[۱۹]۱۹۸۰، به نقل از رادمنش، ۱۳۸۱، ص ۲۸).
کانتر (۱۹۸۳) به واژه Festinger تحت عنوان « غیر قابل تفکیک» اشاره میکند، تفکیک ناپذیر حالت روانی اعضایی است که فردیت خود را گم کردهاند برای اینکه با آنها در داخل گروهشان بطور یکنواخت و نه به عنوان افراد منحصر بفرد رفتار میشود. همانند موقعیت تفکر گروهی، نیاز معینی برای ایجاد تعادل میان آزادی فردی برای مشارکت و جمع گرایی گروهی در تصمیمگیری و جود دارد. تک تک اعضاء گروه باید خود آگاهیشان را حفظ کرده ارزشیابی از کار خودشان را پائین نیاورند و این نگرانی را از خود دور کنند که دیگران چگونه او را ارزشیابی میکنند.
شاو[۲۰] (۱۹۷۶) بیان میکند که هر چه اندازه گروه بزرگ تر باشد بی هویتی فردی بیشتر میشود و بطور واضح هر چه درجه بی هویتی فردی بیشتر باشد مشارکت واقعی و روان شناختی کاهش بیشتری مییابد.
کتز[۲۱] و کان[۲۲] (۱۹۷۸) در ارتباط با متعلقات گروه بیان میکنند: هنگامی که طیف مهارتهای مورد نیاز اعضاء گروه بدین ترتیب است که همه اعضاء میتوانند تمام مهارتها را بدون داشتن یا خواستن برای داشتن آنها قرار گیرند و همچنین میتوانند کسب آنها را بخواهند، ثبات گروه بطور آسانتر حفظ میشود… به عبارت دیگر هر چه دامنه اختلافات در مهارتها بیشتر باشد برقراری ارتباط میان اعضاء و ایجاد انسجام در گروه پیچیده تر و سخت تر میشود.
در موارد مشابه، هر چه اختلافات کمتری در موقعیت و منزلت داخل گروه وجود داشته باشد ساختار داخلی گروه استوارتر و احتمال پذیرش رهبریت داخلی توسط اعضاء بیشتر میشود، در نهایت زمانی که اعضاء گروه های کوچک در حوزه کاری خود نمیتوانند در مدت طولانی با گروه کاریشان هماهنگ باشند، این بی علاقگی باید قادر باشد که موجبات جابجایی افراد جهت بگارگیری در گروه های کاری کوچک در وظایف مشابه را فراهم نماید.
این موضوع عامل مهمی در فرایند تصمیمگیری مشارکتی است. اعضاء گروه با مهارت کمتر، احتمال دارد کمتر مشارکت کنند یا ممکن است مشارکت کنند ولی اعضاء دیگر را مایوس میکنند.
درحقیقت نایتینگل بحث میکند که در برخی موارد ممکن است نه فقط ناامیدی بلکه حتی از خود بیگانگی نتیجه شود. شاو (۱۹۷۶) در ارتباط با فرایند رهبری و گروه میگوید: هنگامی که گروه بزرگ تر میشود مطالبات برای نقش رهبری بزرگتر و بیشمارتر و تحمل برای هدایت رهبری فعالیتهای مربوط به گروه بزرگتر میشود. بعلاوه هر چه گروه بزرگتر باشد مشکلات بیشتری در رسیدن به اجماع[۲۳] وجود خواهد داشت اما به کاهش، احتمال انطباق بیشتری وجود خواهد داشت یوکل[۲۴] (۱۹۸۹) (شاو ۱۹۷۴). بررسی بسیار خوبی از رفتار گروهی کوچک و مسایل کلیدی مرتبط به مطالعه ما در ارتباط با مشارکت گروه ارائه میدهد:
اندازه ایده ال برای فعالیتهای گروهی موثر بین ۷- ۵ نفر است. این گروه بیشتر از حاصل جمع قسمتهای آن نمیباشد ولی البته از حاصل جمع قسمتهای آن متفاوت است افراد در موقعیت گروهی به سبب جذبه شخصی، اهداف گروهی جذاب، تعاملات اجتماعی و فعالیتهای گروهی مشتاقانه، بطور متفاوتی رفتار میکنند… .
اعضا کمیتهها و گروه های دیگر که در محلی ویژه همدیگر را ملاقات میکنند بطور منظم در برخی موقعیتها و صندلیهای داخل اتاق یک جای اختصاصی میگیرند.
این ویژگیهای رفتاری گروه عبارتنداز:
- محیط فیزیکی
- مشخصات اعضاء گروه
- ترتیب گروه
- ساختار گروه
- وظایف گروه
محیط فیزیکی شامل: قلمرو و فضای شخصی، ترتیبات فضایی و شبکههای ارتباطی… .
مشخصات اعضاء گروه شامل: مشخصات بیو گرافی (ویژگیهای فردی مانند: سن، جنس، اندازه فیزیکی، توانای و مشخصات شخصیتی مانند یکدلی، تسلط، ابراز وجود، جامعه پذیری و…)
ترتیب گروه شامل چیزهای مانند:انسجام، سازگاری، عدم تجانس و…
ساختار گروه میتواند بواسطه تنوع ابعادی مانند: وضعیت نقش، ساختار نقش و ساختار رهبری متفاوت شود.
مه یر[۲۵] (۱۹۷۰) تاکید میکنند که کیفیت و پذیرش ابعاد اساسی در تصمیمگیری هستند. ابعاد کیفیت به خصائص عینی مانند: « آیا آن با واقعیات عینی برابر است؟» اشاره دارد و ابعاد پذیرش به درجه پذیرش اشاره دارد که با آن گروه باید تصمیم را بپذیرد و اجرا کند. مهیر آنچه را که صرفاً در تصمیمگیری گروهی مهم است با پیشنهاد موارد زیر مشخص میسازد:
به طور متوسط، هر چه مشارکت اعضاء در مباحثات بیشتر باشد آنها کوشش و نفوذ بیشتری بر روی تصمیمات دارند و همچنین کوشش برای نفوذ بیشتر به نفوذ واقعی بیشتر منجر میشود. نه میزان مشارکت و نه فرصت برای مشارکت هیچ کدام به اندازه توانایی افراد در گشودگی در انعکاس تصمیمات اهمیت ندارد.
بنابراین جلب نظرات هم اعضاء گروه باید پذیرش تصمیمات گروه را افزایش دهد و ممکن است حتی کیفیت آنها را هم بهبود بخشد. میزان مشارکت تمان اعضاء در بحث حل مساله بنظر میرسد برای پذیرش تصمیم گروه غیر مهم باشد. اعضاء گروه برای بیان نظراتشان در خصوص راه حلهایی جهت افزایش پذیرش و بهبود کیفیت تصمیمات گروهی مورد تشویق قرار گیرند.
شولر (۱۹۸۰) واژههایی مانند: تصمیم گروه، رهبری دموکراتیک و نظارت مشارکتی را مورد بحث قرار میدهد که جایگاه مهمی در موضوع روابط انسانی دارند این واژهها بر سبکهای نظارتی اشاره دارد که به زیر دستان امکان میدهد در حد قابل توجهی، نفوذ بر تصاویر تصمیماتی داشته باشند که از آنها متاثر میشوند.
وروم و یتون (۱۹۷۳) این چنین بحث میکنند:
« در این مطلب برای تحقیقان آینده اهمیت دارد که به دنبال مسائلی فرای اثبات موثر بودن مشارکت را بکند و به دنبال تعیین کردن شرایطی که تحت آن شرایط، مشارکت بیشتر با کمتر جواب میدهد . کارآمدی مشارکت هم بعنوان روش مدیریتی و هم بعنوان مفهوم روانشناسی اجتماعی میتواند از طریق شناخت بعدی در خصوص موقعیتهایی افزایش یابد که تحت آن شرایط، تاثیر مشارکت بر هنجارهای گروهی، کیفیت تصمیم و درگیری خود حداکثر و حداقل میشوند . بجای سوال درباره اینکه آیا مشارکت دز تصمیمگیری موجب افزایش بهرهوری میشود؟ و یا آیا مشاغل یکنواخت و تکراری، رضایت شغلی را تحت تاثیر قرار میدهد؟ ما نیاز داریم که سوال کنیم تحت چه شرایطی این آثار حداکثر و یا حداقل میشوند؟».
بطور خلاصه، طبق ادبیات روان شناسی اجتماعی، روابط معنی داری میان مشارکت با فرایندهای گروهی و بروندادهای گروهی وجود دارد. با وجود این، مشارکت فقط یکی از عوامل معنی دار در اثر بخشی گروه است. مشارکت بوسیله محیط فیزیکی گروه، مشخصات گروه، ترکیب گروه، ساختار گروه، ساختار رهبری و ساختار وظایف تحت فشار قرار میگیرد. افزون براین پیچیدگی، همچنین بوسیله شخصیتهای افراد و انگیزش آنها، فرهنگ سازمانی، جو سازمانی و محیط خارجی تحت نفوذ قرار میگیرد و این موضوع کمی شگفت انگیز است که تعیین قلمرو و تاثیر مشارکت که بر روی رضایت فردی، عملکرد سازمان، بهرهوری و سود بخشی اثر میگذارد کار مشکلی است. بعلاوه برای محیط سازمان متوازن و افراد متعادل همچنین لازم است که فرایندهای گروهی متعادل برای موثر بودن مشارکت وجود داشته باشند.
[۱]. Zander
[۲]. Juzzo
[۳]. majority role
[۴]. Juecther
[۵]. Structure-conen siveness
[۶]. Jewell
[۷]. Reitz
[۸]. Heterogenous group
[۹]. Homogenous group
[۱۰]. Payne
[۱۱]. Cooper
[۱۲]. Lee- sehuler
[۱۳]. Malandro
[۱۴]. Barker
[۱۵]. Moody
[۱۶]. Halal
[۱۷]. Brown
[۱۸]. Kelly
[۱۹]. Kazan
[۲۰]. Shaow
[۲۱]. Katz
[۲۲]. Hkan
[۲۳]. Consensus
[۲۴]. Yukl
[۲۵]. Maier