نوجوانی دوره تغییرات بسیار، از جمله تغییرات زیستشناختی مرتبط با بلوغ، تغییرات شناختی و تغییرات گوناگون در روابط اجتماعی، است. همانطور که اکلز و میجلی۵(۱۹۹۸) مطرح کردهاند، چنین تغییرات متنوع و سریعی میتوانند پیامدهای مثبت و منفی برای نوجوان داشته باشند. اگرچه بیشتر نوجوانان بدون طوفان و تنیدگی زیاد از این دوره تحولی عبور میکنند، تعداد قابل توجهی از آنان با مشکلاتی مواجه میشوند که در بخشهای بعدی این فصل به آنها خواهیم پرداخت.
در اینجا، تغییرات رواناجتماعی و رفتاری دوره نوجوانی را با تأکید بر اوایل این دوره از نظر خواهیم گذراند.
۱ـ۲ـ۲ تحول رواناجتماعی
تحول رواناجتماعی به جنبههایی از تحول اطلاق میشود که ماهیّتی روانشناختی و اجتماعی دارند. طبق دیدگاه اریکسون (۱۹۶۸، نقل از اکلز، براون۶و تمپلتون۷، ۲۰۰۸) مجموعهای از تکالیف رواناجتماعی بهطور عمده رشد احساس تسلط۸، هویت و صمیمیت بهخصوص در افراد ۱۰ تا ۲۵ ساله برجستهاند. تکلیف تحولی، آن گونه که هاویگرست۹ (۱۹۷۲، نقل از جاف، ۱۹۹۸) تعریف میکند، عبارت است از آنچه در نقطه زمانی خاصی در زندگی فرد پدیدار میشود و تحقّق موفقیّتآمیز آن به احساس خوشحالی فرد و موفقیّت در تکالیف بعدی منجر میشود؛ در حالی که شکست در آن به ناخشنودی فرد، عدم تأیید جامعه و دشواری در انجام تکالیف بعدی منتهی میگردد.
در سطوری که در پی میآیند، به موضوع هویت به عنوان تکلیف اصلی تحولی در دوره نوجوانی خواهیم پرداخت. در این راه به ترتیب، تعاریف و مفهومپردازیهای هویت، تفاوتهای جنسی و اقتصادی اجتماعی در هویت، هویت و فرهنگ، و شیوههای اندازهگیری هویت را از نظر خواهیم گذراند.
۱ـ۱ـ۲ـ۲ هویت: تعریفهاو مفهومپردازیها
ارائه تعریفی واحد از اصطلاح هویت به دلیل موضعگیریهای نظری متفاوت دشوار است. پک۱(۲۰۰۴) اظهار میکند که تاکنون بیش از ۵۰۰ اصطلاح برای تعریف و توصیف هویت بهکارگرفته شده است. وی اشاره میکند که چیستی هویت موضوعی نیست که صرفاً در زمان کنونی مطرح شده باشد بلکه بنیادهای فلسفی آن به نظریههای دکارت۲و هیوم۳ برمیگردد.
دو۴(۲۰۰۰) سنتهای نظری در حیطه هویت را به سنتهای روانشناختی (برای مثال، نظریه اریکسون)، جامعهشناختی (برای مثال، نظریه نقش۵) و نظریه هویت اجتماعی۶(که به سنت جامعهشناختی نزدیکتر از سنت روانشناختی است) تقسیم کرده است.
در ادامه، از گروه نظریههای روانشناختی به نظریه معمار هویت، یعنی، اریک اریکسون، میپردازیم و به دنبال آن، الگوی جیمز مارسیا را از نظر خواهیم گذراند.
- نظریه اریک اریکسون
اریک اریکسون از تأثیرگذارترین نظریهپردازان در مطالعه شکلگیری هویت است. نظریه او بهخصوص از این حیث مفید است که امکان میدهد در یک تحلیل، عوامل روانشناختی، فرهنگی و تاریخی که نوجوانی و تشکل هویت بزرگسال را شکل میدهند، مورد توجه قرار دهیم.
اریکسون در اوایل کارش، زمانی که در حال تهیه و تدوین”روانشناسی من۱۷[۱]” خود بود، تحلیلهای دقیقی در باب دوره کودکی و نوجوانی فرهنگهای بومی امریکای شمالی انجام داد. این مطالعات در قلمرو انسانشناسی فرهنگی همراه با تجربههایی که او در باب درمان آسیبدیدگان جنگی و کودکان دارای اختلال داشت به این منجر شد که بعدها مشکلات جوانان آمریکایی را تحلیل کند (اریکسون، ۱۹۶۳، ۱۹۶۸، نقل از کوت و لوین، ۲۰۰۲). اریکسون همواره درصدد آن بود که بین عوامل اجتماعی، روانی و زیستشناختی که کنشوری و تحول انسان را تحت تأثیر قرار میدهند، پیوندهایی برقرار سازد و یک نظریه زیسترواناجتماعی تدوین کند.
۱٫ Peck, S. C. | ۴٫ Deaux, K. | ۷٫ ego psychology |
۲٫ Descartes, R. | ۵٫ role theory | |
۳٫ Hume, D. | ۶٫ social identity theory |