این نظریه رفتارهای انحرافی را نتیجه فشارهای اجتماع می داند . تعبیر ساده آن وجود فراوان فقر در یک ساختار اجتماعی ، فشارهایی را برای بروز انواع خاصی از کژرفتاری ها فراهم می سازد .
برخی از جامعه شناسان ، تمام مشکلات و کجرویها را از ساخت جامعه می دانند . مرتون معتقد است که ساخت اجتماعی در مرحله های خاصی ، شرایطی را فراهم می کند که شکستن قواعد حقوقی پاسخی نرمال محسوب می شود . او چنین وضعیتی را بی هنجاری ( بی هنجاری ؛ به وضعیتی آشفته ای در جامعه گفته می شود که هنجارهای از بین رفته یا در تضاد قرار گرفته باشد ) می خواند و می گوید : انحراف برای این پیش می آید که جامعه دستیابی به برخی هدفها را تشویق می کند ؛ ولی وسایل ضروری برای رسیدن به این هدفها را در اختیار همۀ اعضای جامعه قرار نمی دهد در نتیجه ، برخی افراد یا باید هدفهای خاصی را برای خود برگزینند و یا برای رسیدن به هدفهایی که فرهنگ جامعه شان تجویز کرده ، وسایل نامشروعی را به کار ببرند . ( ستوده و بهاری ، ۱۳۸۶ : ۳۶ و ۳۷ ) .
تئوری فشار مدعی است ، جرم تابعی از تضاد بین اهداف مردم و ابزارهایی است که آنها می توانند به شیوه ای مشروع برای رسیدن به آن اهداف از آنها استفاده کنند نظریه پردازن فشار استدلال می کنند که اگر چه اهداف اقتصادی و اجتماعی برای مردم در همه قشرهای جامعه مشترک هستند ، ولی توانایی دستیابی به این اهداف به طبقه افراد وابسته است . بیشتر مردم خواهان ثروت ، داشتن همسر ، قدرت احترام و دیگر وسایل راحتی زندگی هستند . اعضای طبقه پایین قادر نیستند این نمادهای موفقیت را از طریق ابزارهای قراردادی و مشروع به دست آورند . در نتیجه آنها احساس خشم ، ناکامی و ناخشنودی می کنند . افراد طبقه پایین می توانند این شرایط را بپذیرند و به عنوان یک فرد مسئولیت پذیر زندگی کنند یا می توانند شیوه های دیگری برای موفقیت بر گزینند که این شیوه ه شامل سرقت ، خشونت یا استعمال مواد مخدر است .
بر اساس این نظریه احساس ناکامی ، از خود بیگانگی ، فقدان حمایت مثبت خانواده احتمال ارتکاب جرم فرد را افزایش می دهد و یک امر مطلوب برای انتقام ، کینه توزی و گسست قید و بندهای اجتماعی را به وجود می آورد که این احساسات را به شکل رفتارهایی از قبیل خشونت نشان می دهد . اگر ناکامی و فشار متوجه درون فرد گردد تلاش برای خود کشی افزایش می یابد .
سؤال اصلی در نظریه فشار این است که چرا مردم کجرفتاری می کنند ؟ پاسخ کلی این نظریه به این سؤال این است که عواملی در جامعه وجود دارند که برخی مردم را تحت فشار قرار می دهند و آن را مجبور به کجرفتاری می کنند . الگینو معتقد است که فشار بیشتر از ناتوانی افراد در دستیابی به کالا و خدمات مطلوب است . رابرت مرتون این فشار را ناشی از عدم توانایی شخصی در دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی می داند ، البرت کوهن ناکامی را در رسیدن به جایگاه بالا در جامعه را عامل فشار می داند . کلووارد و اوهلین عدم برخورداری اشخاص از فرصتهای مشروع برای نیل به اهداف را وارد کننده فشار و راندن آنان به کجرفتاری می دانند . ( همان منبع ، ۱۳۸۶ : ۳۸ ) .
نظریه آنومی امیل دورکیم[۱]
از نظر دورکیم ، کجروی عملی است که بعضی از احساسات جمعی را جریحه دار می کند . بنابراین از نظر وی کجرفتاری پدیده ای نسبی و اجتماعی است . وی با توجه به دو بعد متفاوت کجروی را امری اجتماعی معرفی کرده است :
الف ) نقض احساسات جمعی : دورکیم معتقد است که کجروی بر اساس هنجارهای مبتنی بر احساسات جمعی در هر جامعه شناخته می شود . او با این تعبیر ، این پدیده را دارای ماهیتی فرهنگی می داند و آن را نقض مسلمات موجود در احساسات قومی و وجدان جمعی جامعه تلقی می کند .
ب ) غلبه خواسته های فردی در زمان ضعف اقتدار جمع : دورکیم معتقد است که کجروی در مواردی همانند بر هم خوردن نظم اجتماعی شکل می گیرد . مواردی که بر هم خوردن نظم باعث غلبه خواسته های فردی بر خواسته های جمعی می شود خواسته های فردی از کنترل جامعه می شود.( احمدی ، ۱۳۷۱ : ۴۳ ). نظم اجتماعی خاصی در یک دوره تاریخی عملی را جرم یا جنایت محسوب می کند و احساسات جمعی نسبت به آن بر انگیخته می شود بنابراین کجرفتاری نوعی از رفتار است که در غالب یک ساخت اجتماعی واقع می شود و در درون همان ساخت هم هنجار شکنی به حساب می آید . بنابراین از نظر دورکیم باید بدون هیچگونه قضاوت اخلاقی و با بی طرفی و از طریق روش علمی به مطالعات کجروی که امری نسبی است پرداخت . حتی دورکیم تا آنجا پیش می رود که معتقد است کجروی امری عادی ، طبیعی و ضروری است .
بنابراین از نظر دورکیم :
۱- کجروی پدیده ای اجتماعی است که جوامع مختلف همواره شاهد آن بوده اند .
۲- کجروی پدیده ای نسبی است چرا که در همنواترین شخصیت ها می توان اندکی کجروی و در کجروترین شخصیتها نیز می توان اندکی همنوایی را تشخیص داد .
۳- کارکرد و پیامدهای آن تنها منفی نیست بلکه توأماً دارای کارکردهای مثبت و منفی است .
۴- همواره رفتاری عامدانه و دارای جنبه دیگر آزاری نیست . بلکه ممکن است یکی از موارد زیر باشد :
الف ) گاه می تواند ناشی از همنوایی با جمع و افراط در هضم کردن اهداف و ارزش ها باشد .
ب ) در مواردی محصول جامعه پذیری طبیعی است .
ج ) بیمار بودن مرتکبان آن و نداشتن تعادل زیستی و روانی .
د ) اضطرار شرایط محیطی .
دورکیم خصایص منفی انواع جرم و کجروی را اینگونه می شمارد :
۱- تعارض یا اصول اخلاقی و ضرورتهای سیاست اجتماعی .
۲- زیانباری و در پی داشتن خطرات تهدید کننده .
۳- جریحه دار ساختن احساسات و عواطف عمومی .
۴- ایجاد حساسیت ، انزجار آفرینی و. … ( Krohn , 1978 ) .
به عبارت دیگر به نظر دورکیم هر جامعه ای بر اساس مجموعه ای از ارزشهای مشترک و هنجارهای مسلط سازماندهی شده است . رفتارهایی که از چارچوب این ارزشها و هنجارها منحرف می شود به عنوان رفتار انحرافی شناخته شده و نیاز به یک نظام کنترل اجتماعی است که رفتارهای انحرافی را به رفتار عادی برگرداند . بنابراین ، رفتار انحرافی یک عمل بدکارکرد است . با این حال وی اذعان می دارد که رفتار انحرافی می تواند دارای کارکرد مثبت و مناسب برای جامعه باشد و میزان معینی از جرم و جنایت و بزهکاری برای جامعه دارای کارکرد مثبت و مناسب است و می تواند به سلامت جامعه کمک کند . زیرا :
اولاً : جرم و جنایت می تواند هنجارهای اجتماعی را تعریف کند و مرزهای بین رفتار قابل قبول هنجاری و رفتار مغایر با هنجارهای اجتماعی را تعیین کند .
ثانیاً : گاهی اوقات رفتار انحرافی از هنجارهای اجتماعی محافظت می کنند و موجب تقویت ارزشهای اخلاقی و رفتارهای همنوا می شوند .
ثالثاً : جرم و جنایت باعث تعدیل هنجارها می شود .
رابعاً : جرم و جنایت می تواند فشارها و تنش هایی را که به دنبال رعایت قوانین و مقررات بر فرد اعمال می شود را به عنوان ارزش مثبت توجیه کند تا این افراد فشارها و تنش ها را با رضایت کامل بپذیرد .
در عین حال دورکیم تأکید می کند که با وجود این ویژگیها از یک سو به دلیل فوایدی که این پدیده برای جوامع بشری در پی دارد و از سوی دیگر با توجه به ناگزیر بودن جامعه از تحمل جرم و کجروی باید آن را به عنوان دردی نگریست که وقوع آن در درون این جوامع ضروری است .
به تعبیر ساده تر دورکیم واقعه بهنجار و نابهنجار را با تأکید بر دو ویژگی قابل تشخیص می داند : « در یک دسته آنهایی که آنچه باید باشند هستند ، دسته دیگر آنهایی که باید جز آنچه باشند هستند » ( دورکیم ، ۱۳۷۳ : ۷۸ ).
بنابراین دورکیم معتقد است که پدیده ای که در همه جوامع به چشم می خورد باید از ویژگیهای جامعه و نشانه ای از اعمال ساختی آن به حساب آورد و نباید آنرا پدیده ای غیر طبیعی ، نابهنجار و یا بیماری محسوب کرد و باید آنرا عاملی از عوامل سلامت عمومی و جزء لاینفک هر جامعه سالم قلمداد کرد . نکات مورد اشاره وی در این زمینه را می توان به شرح زیر بر شمرد با کمی استدلال بر ابعاد کمی ، نفس وقوع موارد کجروی را در جامعه مورد توجه قرار می دهد :
۱- جرم و کجروی « بهنجار » است . زیرا تصور وجود جامعه ای عاری از آن محال است .
۲- هر نوع جامعه ای برای خود یک میزان طبیعی جرایم دارد و کم و زیاد شدن آن نشانه بیماری جامعه است .
در عین حال به ویژگیهای کیفی این پدیده ها نیز توجه می کند و این ویژگیها را دلیلی بر مدعای خویش می داند زیرا :
۱- مفهوم همنوایی این کجروی را با تکیه بر دو محور احساسات جمعی و همبستگی اجتماعی تعریف می کند و کجروی را بر اساس انزجار یا احساسات برانگیخته شده از نقض آن دو قابل تشخیص می داند و یاد آور می شود که ریشه این دو مفهوم ( احساسات جمعی و همبستگی اجتماعی ) را در هنجارهای اجتماعی باید جویا شد .
۲- کجروی نشانه ای از اعمال ساخت جامعه است و به سبب ضرورت از ساختار آن سرچشمه میگیرد .
۳- کجروی در هر حال برای جامعه مفید است و دلیلی ندارد که آنرا غیر طبیعی بنامیم .
۴- ریشه کن کردن این پدیده در جامعه ممکن است به قیمت از دست رفتن بسیاری از ارزشهای پسندیده تمام شود .
از نظر دورکیم کجروی دارای چند نوع است :
۱- کجروی زیستی روانی[۲]: غلبه خواستهای فردی بر اثر ویژگیهای نابهنجار فردی ، در صورتی که جامعه کامل و بی عیب و نقص می باشد .
۲- کجروی انقلابی[۳]: رفتارهایی که شکننده هنجارهای موجود می باشند اما به هدف متحول ساختن جامعه بیمار و توسط افراد برخوردار از تواناییها و برجستگیهای متعالی صورت می دهند .
۳- کجروی چوله[۴]: که به نظر دورکیم بر اثر توسعه خواهشهای خودخواهانه فرد شکل می گیرد اما در یک جامعه بیمار و در وضعیت زائل شدن حاکمیت اقتدار جمع بر رفتارهای اعضاء . در چنین شرایطی افراد کوشش خواهند کرد تا خواسته های خود را به شکلی که با نظم اجتماعی در تناقض است و با توانایی های آنها مطابقت ندارد و به دست آورند ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۱۵۲ ) .
دورکیم معتقد است که برای تبیین و توصیف پدیده های اجتماعی به دو عنصر اساسی توجه نمود : علل پدیده های اجتماعی و کارکرد پدیده های اجتماعی .
وی در مورد تبیین انحرافات اجتماعی نیز بر مفهوم آنومی تأکید کرد و این اصطلاح را برای اولین بار در کتاب تقسیم کار اجتماعی به کار برده است . در این کتاب دورکیم نشان می دهد که اجتماعات چگونه از شکل ساده و غیر مرکب به صورت پیچیده تغییر شکل می دهند . در این زمینه وی به نوع همبستگی توجه می کند . در جوامع ابتدایی که بر اساس انسجام مکانیکی شکل می گیرند ، نقشهایی که افراد ایفا می کنند غالباً مشابه است . همچنانکه جوامع بزرگتر می شوند و پیشرفتهای اقتصادی و تکنولوژیکی صورت می گیرد ، ساختار روابط اجتماعی تغییر مییابد و همبستگی ارگانیکی شکل می گیرد . در این موقعیت ، جامعه از طریق نظام وابستگی متقابل افراد یکدیگر به بقایش ادامه می دهد . دورکیم علت این نوع تغییر نوع همبستگی را گسترش تقسیم کار اجتماعی می داند . به اعتقاد وی گسترش تقسیم کار اجتماعی همواره به آسانی شکل نمی گیرد و گاهی اوقات به صورت غیر عادی توسعه می یابد و جامعه در چنین صورت در حالت غیر عادی قرار می گیرد . از دیدگاه دورکیم در شرایط بحرانهای اقتصادی و کشمکشهای صنعتی تقسیم کار به صورت غیر عادی انجام می شود و این موجب فروپاشی انسجام اجتماعی می گردد . به اعتقاد دورکیم شرایط غیر عادی تقسیم کار زمینه را برای آنومی فراهم می کند . ایده اصلی دورکیم در این خصوص آن بود که زندگی بدون وجود الزامهای اخلاقی یا ضرورتهای اجتماعی تحمل ناپذیر می شود و در نهایت به شکل گیری پدیده آنومی یعنی نوعی احساس بی هنجاری می انجامد که مقدمه ای برای ارتکاب کجروی است ( همان منبع ، ۱۳۸۶ : ۱۵۳ ) .
به عبارت دیگر دورکیم معتقد بوده است که در جوامع امروزی – در سطح جامعه و گروه های تشکیل دهنده آن معیارها و هنجارهای سنتی ، وضعیتی در حال تضعیف دارد ، بی آنکه هنجارهای جدید جایگزین آن گردد . بدین ترتیب به نظر وی بی هنجاری در شرایطی پدید می آید که در حوزه های معینی از زندگی اجتماعی ، معیارهای روشنی برای راهنمایی رفتار وجود نداشته باشد . پیامدهای آنومی به وجود آمدن نوعی نابسامانی روانی و فردی و تعارض شخصیت فردی و خود خواه انسان با شخصیت اجتماعی دیگر خواه وی می باشد . نتیجه این تعارض ، آن است که خواسته های وجدان جمعی کار آئیش را از دست می دهد و در نتیجه افراد به حال خود رها می شوند و آرزوها نامحدود می شود و فشارهایی را بر فرد وارد می کند تا به رفتار کجروانه سوق پیدا کند .
دورکیم پس مفهوم آنومی را در کار تجربی اش به نام خودکشی[۵] به منظور تحلیل علل خودکشی در جوامع اروپایی مورد استفاده قرار داد . او در کتاب دیگر خود به نام « قواعد روش جامعه شناختی »[۶] نظریه کارکردی آنومی را تشریح نمود و جرم و کنترل اجتماعی را به روشنی تبیین نمود . در این کتاب ، آنومی با تغییرات اجتماعی در رابطه قرار گرفته است .
آنومی مرکز بحث نقطه نظرات دورکیم در تحلیل بی نظمی های اجتماعی ، هرج و مرج ، رفتار ضد اجتماعی و رفتار انحرافی . آنومی و اقتصاد آسیب پذیر از خصوصیات ویژه جوامع صنعتی است . این اقتصاد شرایطی را آماده می کند که تحت آن مردم بیشتر فردگرا می شوند و در این فرایند وفاق جمعی و ارزشها و هنجارهای مشترک تضعیف می شوند زیرا رفتار خودخواهانه و فردگرایانه رشد می یابد . بنابراین به نظر دورکیم ارتباط تنگاتنگی بین آنومی ، بحران اقتصادی ، کنترل اجتماعی و رفتار انحرافی وجود دارد . در واقع دورکیم ، در بحث راجع به کجرفتاری به ابعاد گوناگون توجه می کند ؛ از جمله بعد روانی و بعد اجتماعی ، از یک طرف از نظر نظم اجتماعی و از طرف دیگر از نظر ارزشهای اجتماعی مطرح می گردد . بدین ترتیب که علیرغم اینکه دورکیم به تحلیل های بیولوژیکی و روانی نمی پردازد اما اظهار می دارد که افراد جامعه از نظر توانایی پذیرش نظم متفاوت هستند ، در سطح اجتماعی از نظر توانایی تحمیل نظم متفاوت هستند ؛ از نظر ارزش ها ، ارزشهای اجتماعی از نظر توانایی دستیابی به یگانگی اجتماعی متفاوتند . بنابراین دو مسئله نظم یگانگی نیز از نکات مهم مورد توجه دورکیم بوده است (همان منبع، ۱۳۸۶ : ۱۵۵ ) .
علت اصلی تحقق آنومی از نظر دورکیم ، تحولات شتابزده اقتصادی است ، زیرا این تحولات باعث به وجود آمدن نوعی بحران در نظام ارزشی و هنجاری جامعه می شود . در این شرایط ، پیامدهای این تحولات شتابزده عناصری مانند ثروتهای ناگهانی را در مقابل آن قرار می دهد ، عناصری که وجود فقر را تحمل پذیر می کند . فقر قابل تحمل در کنار آرزوهای بلند پروازانه به تصویر یا قول در می آید که ساختار پایدار نیازهای افراد در هم می ریزد و شکل گیری این آرزوهای بی حد ، توان کنترل این ساختار را از نظم هنجارهای سنتی می گیرد . در این اوضاع و احوال نیازها هم ارضا نمی شوند . اینجاست که ابزارهای مشروع و نامشروع برای خلاصی از آن وضعیت به کار گرفته می شود .
نقد و ارزیابی نظریه دورکیم
دورکیم جامعه شناس فرانسوی است که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آثار خود را به چاپ رساند و بخصوص در سه اثر او – تقسیم کار اجتماعی ، خودکشی و قواعد روش تحقیق در جامعه شناسی – مسئله انحراف مطرح شد . در این مرحله توجه دورکیم به تغییرات ساخت جامعه اروپایی است که از اشکال کشاورزی سنتی ( انسجام مکانیکی ) در تبدیل به جامعه مدرن صنعتی ( انسجام ارگانیکی ) است . در جریان این تغییر ، روح جمعی دستخوش تحولاتی می شود که با مسئله انحرافات اجتماعی رابطه ای نزدیک دارد . در واقع تأکید اصلی دورکیم بر تغییر شکل تقسیم کار است که روابط جدیدی را مطرح می سازد که علت اصلی کجرفتاری است . اثر دورکیم در مورد کجرفتاری ابتدا با تحقیق در مورد خودکشی آغاز می شود . در میان انواع کجرفتاری ، بیش از همه خودکشی مورد توجه دورکیم قرار گرفته است . تحقیق دورکیم در مورد خودکشی اولین اثری است که به کار تجربی می پردازد و با ارائه ارقام و آمار موجود رابطه ای میان نظم اجتماعی ، بی نظمی اجتماعی و همبستگی اجتماعی با کجرفتاری را مورد تحقیق قرار می دهد و با وجودی که نظریه دورکیم مورد انتقادات بسیاری قرار گرفته است اما همچنان به عنوان یک نظریه پیشرو در تبیین انحرافات اجتماعی باقی مانده است و بسیاری از جامعه شناسان معاصر این نظریه را به دلیل تعاریفش از جرم و جنایت ، مباحث نظری و روش های تحقیق آن و پیش فرضهای آن ستوده اند . از جمله این جامعه شناسان معاصر می توان به ” دونیس ” و ” راک ” ۱۹۸۲ اشاره کرد که نظریه دورکیم به دلایل زیر بسیار مورد توجه وی قرار گرفته است :
۱- مدل دورکیم و چارچوب نظریش از کنترل اجتماعی و انحرافات اجتماعی تبیین رفتار انحرافی در جوامع سرمایه داری بسیار مناسب است . زیرا او بحرانهای اقتصادی و فرایند صنعتی شدن به عنوان علل انحرافات اجتماعی تأکید دارد .
۲- مفهوم کارکردی او از جرم و بزهکاری و نظریه آنومی دورکیم نقطه آغازین برای توسعه نظریات جامعه شناختی انحرافات اجتماعی می باشد .
از سوی دیگر بسیاری از تضاد گرایان و جرم شناسان جدید همچون « تیلور » ، « والتون » ، « یانگ » و « واتر » پیش فرضهای دورکیم را درباره جرم و جنایت مورد انتقاد قرار داده اند . آنها معتقدند که دورکیم در تبیین انحرافات اجتماعی به عوامل فرهنگ نظیر قومیت توجهی نکرده است . در حالی که تحقیقات نشان می دهد که عوامل فرهنگی می تواند نفوذ و تأثیر قابل توجهی بر روی انحراف داشته باشد ( ممتاز، ۱۳۸۵ : ۶۱ ) .
علاوه بر این « تیلور » ، « والتون » و « یانگ » معتقدند که دورکیم یک تبعیض گذار زیستی است ؛ زیرا معتقد است که استعدادهای افراد یکسان نیست و بدین دلیل باید هر کس بر مبنای استعدادهایش نقش مناسبی در تقسیم کار داشته باشد . اما تقسیم کار اجباری چنین فرصتی را فراهم نمی آورد . بنابراین دورکیم معتقد است که امتیازات با ید آزاد و عادلانه بر اساس توانایی های افراد توزیع شود . اما این فکر را تا حد مارکس گسترش نمی دهد . جامعه شناسان معاصر بر مسأله جامعه پذیری بیش از دورکیم تأکید می کنند و نابرابریهای طبیعی را کمتر مورد تأکید قرار می دهند . با وجود این ، اثر دورکیم در عصر خود بی نظیر است . زیرا وی اولین جامعه شناسی است که بر مسأله تسلط واقعیت اجتماعی بر فرد توجه کرده است . دورکیم زمانی انحراف را امری اجتماعی در نظر گرفته است که هنوز در نظر بسیاری از محققین کجرفتاری پدیده ای ذاتی و فطری محسوب می شده است . بنابراین با وجود انتقاداتی که بر نظریه دورکیم وارد شده است می توان ادعا کرد که این نظریه حتی در زمان معاصر نیز پیشرو است و نکات مهمی از رابطه فرد و جامعه مطرح می سازد . از نظر دورکیم ، کجرفتاری نمایشگر شرایط ناموزون میان فرد و جامعه است ، جامعه ای که دچار بیماری است . انسان اسیر جامعه است و جامعه مسئول انحرافات اجتماعی است . بسیاری از جامعه شناسان معتقدند که دورکیم نیز همانند مرتن توانسته است یک راه حل اصلاحی مناسب و عملی برای جامعه ارائه دهد .
نظریه بی سازمانی اجتماعی« مرتن [۷]»
« رابرت . کی . مرتن » یکی از آغاز گران جامعه شناسی مشکلات اجتماعی است . او در زمینه طرح مفاهیم ، روش ، نظریه و مباحث این حوزه تلاش بسیاری نموده است . در کتاب « جامعه شناسی مسائل اجتماعی معاصر » یک فصل حدوداً ۵۰ صفحه ای را به نظریه های جامعه شناسی مسائل اجتماعی اختصاص داده است . او سعی نموده است تا در قالب چارچوب بی سازمانی اجتماعی ( کارکردهای آشکار و پنهان ) به بررسی مشکلات اجتماعی می پردازد . مرتن در مقاله معروفش تحت عنوان « ساخت اجتماعی آنومی » مفهوم آنومی « دورکیم » را تعدیل نمود و آن را در معنای خردتری از نظریه دورکیم در نظر گرفت . به عبارت دیگر دیدگاه مرتن بیش از آنکه جامعه شناسی کلان باشد ، جامعه شناسی خرد است ، حال آنکه دیدگاه دورکیم ، جامعه شناسی کلان می باشد . در عین حال مرتن خود تأکید دارد که مفهوم آنومی را از مفهوم « نظم اخلاقی » در دیدگاه دورکیم وام گرفته و آنرا در خصوص وضعیتهایی به کار برده است که در آن ، ساختار اجتماعی ، آرزوهای متعارفی را بر می انگیزاند و در همان حال شیوه های دستیابی بدان را محدود می سازد .
یکی از امتیازات مرتن این است که او مفهوم آنومی را نه فقط در تبیین خودکشی بلکه در مورد انواع دیگر رفتار انحرافی به کار برده است . از سوی دیگر مرتن به جای اینکه مانند دورکیم بر وضعیت روانی کجروان تأکید کند بر موقعیتها و منزلتهای اجتماعی ای می نهد که فرد در آنها استقرار دارد . این تأکید ، تبیین وی را در زمره تبیینهای کاملاً جامعه شناختی قرار می دهد و نشان می دهد که چگونه ممکن است کجروی به شکل سازمان یافته توسط خود جامعه ایجاد شود .
در هر حال از نظریه مرتن با نامهای متعددی مانند « نظریه فشار ساختاری » ، « نظریه انگیزشی » ، « نظریه بی هنجاری » و « نظریه بی سازمانی اجتماعی » یاد می شود . از نظر مرتن آنومی فشاری است که در اثر ستیز بین اهداف و هنجارهای پذیرفته شده در جامعه با واقعیتهای اجتماعی موجود ، بر افراد وارد می آید . به عبارت دیگر « آنومی حالتی است که هنجارهای از بین رفته یا ضعیف است یا اینکه هنجارهای موجود در جامعه با هم تضاد دارند . وضعیتی که ارزشها و اهداف مشترک را از اعضای جامعه می گیرد و سبب می شود که آنان رهنمودهای رفتاری روشنی را برای خویش نیابند » ( رفیع پور ، ۱۳۸۷ : ۲۱ ) .
در واقع مرتن در این تبیین ، کجرفتاری را محصول نارسایی های موجود در فرهنگ و ساخت اجتماعی جامعه می داند . مرتن کوشید تا کوشش کند چگونه بعضی از ساختهای اجتماعی بر افراد خاصی از جامعه تأثیر گذاشته و موجب می شود که آنها مرتکب رفتار ناهمنوا با هنجارهای اجتماعی شوند . به نظر او ساختهای اجتماعی ، فعال بوده و تولید الگوهای رفتاری می باشند . بنابراین مرتن بر نظم اجتماعی تمرکز نموده و تأثیر ساختهای هنجاری را بر افراد مورد تفحص و تبیین قرار می دهد . به نظر مرتن دو عنصر مهم در ساختار اجتماعی عبارتند از :
۱- اهداف مقبول اجتماعی .
۲- وسایل مقبول اجتماعی یعنی شیوه های دستیابی به این اهداف که جامعه در اختیار فرد قرارمی دهد .
در یک جامعه منظم ، اهداف و وسایل اجتماعی در هماهنگی و تطابق قرار دارند . به عبارت دیگر هم پذیرفته شده اند و هم در اختیار افراد جامعه قرار دارند . ناهماهنگی در نظم اجتماعی ، زمانی به وجود می آید که بر اهداف یا وسایل تأکید ناموزونی انجام گیرد . گاهی تأکید بر اهداف در مقایسه با وسایل مقبول اجتماعی قوی تری است . گاهی اوقات نیز وسایل اجتماعی اهمیت بیشتری می یابند به طوری که هدف اصلی فراموش می شود . به عبارت دیگر در دیدگاه مرتن ممکن است به دو صورت میان اهداف و وسایل اجتماعی جدایی به وجود بیاید :
۱- وسعت یافتن شتابان اهداف .
۲- محدود شدن وسایل .
مرتن تأکید می کند که این خود جامعه است که پس از درونی کردن اهداف و وسایل مورد تایید فرهنگی نوعی نیاز فرهنگی برای دستیابی به هر یک از آنها در فرد ایجاد می کند . در حالی که ساختارهای اجتماعی موجود ، وسایل نیل به اهداف را برخی از افراد محدود می کنند . در اینجا به نوعی بین اهداف و وسایل شکافی به وجود می آید . افرادی که فشار حاصل از این شکاف را احساس می کنند در وضعیت روانی خاصی قرار می گیرند که در آن ، خود را نیازمند به رسیدن به اهداف می بینند و از طرف دیگر راه ها و وسایل مشروع را به سوی خود بسته می بینند . در عین حال رسیدن به اهداف را حق مشروع خود می پندارند و از طرف دیگر دستیابی به آن ، اهداف را با وسایل مشروع برای خود غیر ممکن می پندارند ( گروئرز ، ۱۳۷۸ : ۸۹ ) . بنابراین مرتن نتیجه می گیرد که اشکال مختلف کجروی از تمایل به همنوایی افراد نشأت می گیرد . بدینسان که این دسته از افراد بر حسب میزان درونی کردن یکی از دو عنصر اهداف و وسایل مشروع ناچار می شوند یکی از آن دو را برگزینند یا هر دو را انکار کنند . به بیان دیگر پیامدهای گسستگی میان اهداف و وسایل موجود ضعف تعهدات فرد – گاهی اوقات نسبت به اهداف و گاهی اوقات نسبت به وسایل مشروع – می گردد و فرد را در وضعیت بی هنجاری قرار می دهد . فرد در این وضعیت که ارزشها و هنجارهای مانعه الجمع را به وی القا می کند ناچار است یکی را انکار کند و دیگری را بپذیرد و در نتیجه مرتکب کجروی شود .
افراد در این شرایط ( بی هنجاری ) واکنشهای متفاوتی را در برابر ساختارهای قابل دسترس فرصت و ایجاد تعادل میان اهداف و وسایل از خود نشان میدهند . مرتن روش های سازگاری[۸] افراد با این شرایط را به شرح زیر طبقه بندی می کند :
۱- همنوایی[۹]: همنوایی به معنای پذیرش اهداف رسمی و ابزارها و وسایل نهادی شده برای رسیدن به آن اهداف است به این معنی که افراد اهداف و وسایل را می پذیرند حتی اگر در زمینه نیل به آن اهداف و وسایل ناموفق باشند . به عقیده مرتن ، شرط پایداری حیات اجتماعی یک جامعه آن است که اکثریت افراد همنوایی را به عنوان شیوۀ زندگی بپذیرند .
۲- نوآوری[۱۰]: نوآوری به معنای کوشش برای رسیدن به اهداف رسمی از طریق ابزارهای غیر قانونی می باشد . به عبارت دیگر نوآوری واکنش افرادی است که اهداف مقبول اجتماعی را می پذیرند اما امکان برخورداری از ابزارها و شیوه های نهادینه دستیابی به آن را در اختیار ندارند ؛ به همین دلیل برای نیل به آن اهداف و به شیوه ها و وسایلی متوسل می شوند که خودشان ابداع کرده اند .این شکل کجروی شایع ترین شیوه آن است و بیشتر در میان طبقات پایین جامعه که وسایل نیل به اهدافشان توسط ساخت های اجتماعی محدود شده است و مشاهده می شود.
۳- مناسک گرایی[۱۱]: مناسک گرایی به این معناست که ابزارهای مشروع به وسیله فرد رعایت میگردد اما اهداف به فراموشی سپرده شده است . این افراد چون می دانند که قادر به نیل به اهداف نیستند رسیدن به آنرا از دستورالعمل رفتاری خویش حذف می کنند و در عین حال همچنان وسایل مورد قبول جامعه خویش را ادامه میدهند . به عقیده مرتن طبقه متوسط بیشتر مناسک گرا هستند در این زمینه می توان دیوانسالاران را مثال زد .
۴- انزوا طلبی[۱۲]: واکنش افرادی است که هم اهداف و هم وسایل مقبول اجتماعی را رد می کنند و در عین حال به طرق گوناگون از جامعه دوری می گزینند و حتی اهداف و وسایل جدیدی برای خویش اختراع نمی کنند .
۵- شورش[۱۳]: واکنش افرادی است که اهداف فرهنگی و همچنین وسایل مورد قبول خویش را جایگزین اهداف و وسایل متداول در جامعه می سازند ( ستوده ، ۱۳۸۵ : ۱۳۰ و گیدنز ، ۱۳۷۶ : ۱۴۱ ) .
مرتن اضافه می کند که در این پنج نوع انطباق – که در واقع پاسخی به شرایط اجتماعی هستند – افراد ممکن است از یک شکل به شکل دیگری روی آورند و نباید تصور کرد که همیشه فرد در موقعیت ثابتی در هر یک از این اشکال قرار گیرد . در واقع هر یک از این طبقات ، انطباق با شرایط خاصی است که مربوط به شخصیت فرد از نظر روانشناسی نمی شوند بلکه در واقع فرد تحت تأثیر شرایط اجتماعی قرار دارد و به آن پاسخ می دهد . مرتن در این جا متغیر اقتصادی را مورد توجه قرار میدهد . مرتن در صدد یافتن عواملی است که فرد را تحت فشار قرار می دهند که یکی از پاسخهای منطقی را در مقابل فشار اجتماعی انتخاب کند . در هر جامعه ای انطباق از نوع اول ( همنوایی ) معمولترین نوع انطباق است . اگر چنین نباشد ثبات و نظم جامعه از بین می رود . در واقع همنوایی یک پدیده استثنایی نیست بلکه یک قانون کلی است برعکس ، کناره گیری کمترین نوع رفتار معمول است . کسی که از جامعه کناره گیری می کند در واقع در درون جامعه است اما به آن تعلق ندارد . زیرا نمی تواند گرایشهای کلی جامعه را بپذیرد و به آن عمل کند . مرتن معتقد است کناره گیری زمانی بوجود می آید که اهداف و وسایل هر دو توسط فرد پذیرفته شده اند اما وسایلی که نوید موفقیت و نیل به اهداف را می دهند در اختیار فرد قرار نمی گیرند و فرد در یک شرایط متناقض قرار می گیرد از طرفی خود را از نظر اخلاقی مجاب میکند که از وسایل نامشروع استفاده نکند و از طرف دیگر چون راه دیگری برای خویش نمی یابد احساس ناکامی ، سرخوردگی و شکست می کند و این احساس ، تمایل وی را به فرار از جامعه تشدید می کند . در این اثناء اهمیت اهداف در نظر وی کاهش می یابند و ناپدید می شوند بنابراین فرد این تناقض را با کناره گیری از جامعه حل می کند .
مرتن توضیح می دهد که احساس ناکامی به علت در اختیار نداشتن وسایل نیل به هدف می تواند به اشکال دیگر کجروی ( نوآوری ، مناسک گرایی و شورش ) نیز منجر شود . این نتایج تحت تأثیر شخصیت خاص فرد و سابقه فرهنگی وی قرار دارد . در صورتی که جامعه پذیری فردی به شکل مناسب صورت نگرفته باشد عکس العمل وی ممکن است به شکل نوآوری باشد و بر عکس کسی که جامعه پذیری اش با تأکید بر هنجارهای معمول رفتاری صورت گرفته باشد موفقیت را رها می سازد و مناسک گرا می شود . مورد شورش زمانی بوجود می آید که احساس سرخوردگی طوری تقویت شود که فردی که در حاشیه قرار گرفته است به فکر راه حل تازه ای برای مسأله باشد . در واقع این رفتارهای غیر اجتماعی از دیدگاه مرتن تحت تأثیر ارزشهای فرهنگی بوجود می آید که این ارزشها خود نمایشگر ساختار طبقاتی یک جامعه نابرابر هستند.
برای روشن شدن بیشتر مسأله می توان طبقه بندی مرتن را در جدول زیر نشان داد . + به معنای پذیرش و – به معنای عدم پذیرش و ± به معنای رد پیشنهاد و اهداف و وسایل جدید است .
وسایل | اهداف | عنوان |
+ | + | همنوایی |
– | + | نوآوری |
+ | – | مناسک گرایی |
– | – | کناره گیری |
± | ± | شورش |
در واقع می توان گفت : اساس نظریه مرتن در سؤالات زیر است :
۱- چرا در بعضی از قوانین در مقایسه با قوانین دیگر انحراف می طلبد ؟
۲- چرا بعضی از مردم انحراف بیشتری دارند؟
۳- چرا بعضی از جوامع انحراف بیشتری دارند ؟
۴- چرا در زندان ، طبقات با درآمد کم بیشتر است ؟ ( آزاد ارمکی ، ۱۳۷۷ : ۴۲ ) .
در جواب این سؤالات ، مرتن به مطالعه رابطه ساخت فرهنگ در جامعه آمریکا و رفتار انحرافی پرداخت . مرتن معتقد بود که مسائل اجتماعی بر اساس شرایط و فرصتهای نابرابر شکل می گیرند . تغییرات انجام شده در جامعه متأثر از صنعتی شدن ، شهری شدن و مهاجرت موجب ناتوانی در درونی کردن هنجارها و سختی در یادگیری و به کار گیری آنهاست . فرد در این موقعیت دچار مشکل می شوند . مشکل در سطح فردی مطالعه نمی شود بلکه به نظام اجتماعی – بی سازمانی اجتماعی – رابطه داده می شود که این معنی آن است که بخش های نظام اجتماعی نیاز به اصلاحات دارد . جامعه کامل از نظر مرتن جامعه ای بود که در آن لذت از رقابت در کنار فداکاری و ارزش پاداش قرار گیرد به عبارت دیگر مرتن معتقد بود که جامعه کامل همانند یک بازی بزرگ است که هر کس در آن نقشی را عهده دار است و همه به اطاعت از قوانین تشویق می شوند و هر کس پاداش فعالیت خود را می گیرد .
از نظر مرتن جامعه آمریکایی تأکید بسیاری بر برتری و دستیابی به موفقیت مادی دارد . مشکل از آنجا ناشی می شود که ابزار و امکانات و فرصتهای لازم در به دست آوردن موفقیت مادی به طور کافی و مساوی در بین جمعیت توزیع نشده است . به عبارت دیگر در جامعه آمریکایی تأکیدی بیش از حد بر اهداف دیده می شود و لزوم توجه به وسایل مقبول اجتماعی فراموش شده است . پول به خودی خود با ارزش محسوب می شود و هیچ توجهی به کارکرد اصلی پول که مبادله است مبذول نمی شود . علاقه به پول و ثروت و دستیابی به آن بدون در نظر گرفتن راه های قانونی دستیابی به آن علت اصلی عدم یگانگی در جامعه آمریکایی است . مرتن معتقد است که در جامعه آمریکا موفقیت یعنی دستیابی به پول . این مسأله به شکل نسبی در جریان است . به نحوی که هر کس خود را با دیگری مقایسه می کند و تبلیغات رسانه های گروهی نیز بی وقفه فرد را تحت فشار قرار می دهد که به پول بیشتری دست یابد تا بتواند بیشتر مصرف کند . مرتن معتقد است همه این فشارها به این علت است که همه افراد برابر در نظر گرفته می شوند . این امر سبب می شود که از یک طرف افرادی که در موقعیت مناسب قرار دارند تشویق به کوشش و تلاش می شوند و از طرف دیگر طبقات پایین تحت فشار قرار می گیرند که به هر طریق ممکن به آن موفقیت ها – که برای همه افراد محبوب و مقبول است – دست یابند .
ایدئولوژی آمریکایی از همه افراد می خواهند که جاه طلب باشند و می گوید موفقیت در اثر کوشش زیاد بدست می آید بنابراین در این ایدئولوژی شکست امری فردی محسوب می شود(Merton , 1971:158 ) .
مرتن انتقادهای زیر را به جامعه آمریکایی وارد می کند :
۱- فقدان دسترسی به وسایل مقبول اجتماعی در این جامعه مورد توجه قرار نمی گیرد .
۲- قوانین حاکم بر بازی اجتماعی مبهم است .
۳- ایدئولوژی برابری اما ساخت جامعه نابرابر است . بنابراین همه افراد تصور می کنند که موفقیت دست یافتنی است و هر کس سعی می کند به هر طریقی به آن دست یابد .
۴- پرستش پول ، پول بسیار با ارزش است . هر کس خود را با دیگری مقایسه می کند و نمی تواند تشخیص دهد که چه کسی موفق شده است زیرا موفقیت یعنی پول و همیشه کسانی هستند که پول بیشتری دارند . بنابراین فرد در یک سیر بی انتها همچنان به تلاش برای رسیدن به پول ادامه می دهد.
با توجه به مطالب فوق ، آمریکا جامعه ای است که تقاضاهای فرهنگی موفقیت در آن بسیار بیشتر از امکان موفقیت به شکل قانونی می باشد . در نتیجه ساختار قانونی دچار در هم شکستگی می گردد . بدیهی است که چنین وضعیتی حالت آنومی را نشان می دهد و جامعه دچار اغتشاش خواهد بود .
نقد و ارزیابی نظریه مرتن
نظریه آنومی مرتن ابتدا در سال ۱۹۳۸ چاپ شد و در کتاب « نظریه اجتماعی و ساخت اجتماعی » مورد تجدید نظر قرار گرفت . تا دهه ۱۹۶۰ این نظریه بدون انتقاد مورد پذیرش قرار گرفت . اما در دهه ۱۹۶۰ با انتقادات بسیاری مواجه گردید . اما از آغاز دهه ۱۹۸۰ این نظریه دوباره مطرح شد و انتقادهای قدیمی دوباره مورد بررسی قرار گرفت و کوشش شد تا این تئوری مجدداً از نظر تجربی مورد آزمایش قرار گیرد . با وجودی که کار اصلی مرتن نظریه پردازی جامعه شناسی علم و دانش بود اما تحلیل وی در مورد آنومی کانون اصلی بحثهای انحرافات اجتماعی را تشکیل داده است .
مرتن معتقد است که نیازهای نظام با وفاق اجتماعی موجود یکسان نیستند . در واقع او معتقد است که در جامعه آمریکایی عدم هماهنگی و تشنج در وفاق اجتماعی وجود دارد . جامعه آمریکایی به اعتقاد او دچار بی سازمانی اجتماعی است و شواهد آن را می توان در مشکلات اجتماعی و انحرافات این جامعه پیدا کرد .
مرتن در نظریه خود در شرایط تاریخی خاصی در جامعه آمریکا زندگی می کند و به همین دلیل کوشش می کند تا یک نظریه میان برد مطرح سازد که شاید با دخل و تصرفهایی قابلیت تبدیل به یک نظریه کلان را داشته باشد . زمان انتشار مقاله مرتن تحت عنوان ساخت اجتماعی و آنومی در سال ۱۹۳۸ دقیقاً دوران بعد از رکود بزرگ اقتصادی در سال ۱۹۳۰ می باشد . زمانی که خصلت جامعه آمریکایی تناقض شدید میان آرزوهای آمریکایی و واقعیت اقتصادی خشن نابرابری است . مرتن معتقد است با وجودی که آنومی در زمان بحران دهه ۱۹۳۰ تشدید می شود اما یک خصلت ثابت در جامعه امریکایی است . زیرا جامعه هرگز نمی تواند تناقض میان ارزش موفقیت را با شیوه های قانونی همسو نیستند و در تناقض قرار دارند . یعنی علیرغم ثروت و رفاه در جامعه امریکا این جامعه نمی تواند فرصتهای مساوی در اختیار همه مردم قرار دهد و جامعه ای شدیداً نابرابر است و این مسأله ای غیر قابل انکار است . به عقیده مرتن کار جامعه شناس ، یافتن نیازهای نظام و اصلاح آن است وی در عین حال که از مشکلات نظام آگاهی کامل دارد پیشنهاداتی نسبتاً محتاطانه مطرح می سازد . وی در مسأله ارثی بودن ثروت و موقعیتهای بالای اجتماعی را در جامعه آمریکا به شکل آشکار مطرح نمی سازد . برای از بین بردن انحرافات در جامعه آمریکا دو کار می توان انجام داد :
۱- از بین بردن فرصتهای نابرابر : که در قالب جامعه سرمایه داری نیست .
۲- تغییر ایدئولوژی برابری : به دلیل انبوه و ساختار سرمایه داری ممکن نیست .
مسأله اصلی این است که مرتن به منشأ پیدایش ایدئولوژی برابری و کارکردهای آن توجهی ندارد ( گروئرز ، ۱۳۷۸ : ۱۶۳ ) . بنابراین به نظر می رسد که نظریه مرتن با وجود قدرت تبیین بالای آن نمی تواند راه حل اصلاحی مناسب برای حل این معضل ارائه داد . مسأله دیگر این است که در بسیاری از موارد افرادی که به فرصتها دسترسی دارند نیز هنجار شکنی می کنند شاید نظریه محرومیت نسبی مرتن که معتقد است افراد به شکل نسبی و بی نهایت خود را با دیگران مقایسه می کنند . پاسخی بر این مدعا باشد اما نمی تواند به سادگی انحراف نخبگان سیاسی و اقتصادی را توجیه کند . نظریه مرتن بیشتر برای انحرافات طبقه پایین مناسب است . اما گاهی اوقات بعضی از افراد بدون شایستگی به موفقیت می رسند . این امر علت احساس شکست و ایجاد بی سازمانی و حالت آنومی می گردد که مرتن به این مسأله توجهی نکرده است . با وجود این نظریه مرتن همچنان جایگاه خود را به عنوان یکی از با نفوذترین تبیین های جامعه شناختی حفظ کرده است . از موارد مثبت نظریه مرتن این است که هم در مورد کجرفتاری فردی و هم در مورد کجرفتاری گروهی بحث می کند و گونه های بسیاری از رفتارهای کجروانه را در بر می گیرد .
مرتن آنومی را به عنوان گسیختگی در ساختار فرهنگی تبیین می کند که زمانی به وجود می آید که گسیختگی حادی میان هنجارهای فرهنگی و اهداف اعضای گروه برای رعایت آن هنجارهای فرهنگی وجود داشته است . از نظر مرتن آنومی به دو گونه است :
۱- آنومی ساده[۱۴]: احساس جدا شدن فرد از گروه .
۲- آنومی حاد[۱۵]: عدم ادغام نظامهای ارزشی در یکدیگر .
به همین علت است که برخی همچون مسنر[۱۶] در سال ۱۹۸۸ معتقد است که تفسیر مرتن در نظریه آنومی نظریه ای دو عاملی است که به عناصر انگیزه ای ( فردی ) و ساختاری ( سازمان اجتماعی ) ترکیب نموده است . مسنر همچنین معتقد است که این دو بعد نظریه مستقل از یکدیگرند و جدا نیستند .
از محققین دیگری که بر روی نظریه مرتن کار کرده است می توان به رابرت اگنیو اشاره کرد . او معتقد است که مرتن و دیگر نظریه پردازان نظریات فشار اجتماعی[۱۷] به روابط اجتماعی منفی و نقش آن در بزهکاری اهمیت می دهند . این روابط اجتماعی منفی احساسات مخصوصاً خشم را به همراه دارند که جنایت و بزهکاری شیوه های معمول آن هستند . بنابر نظر اگنیو سه منشأ کلی وجود دارد :
الف ) عدم موفقیت در دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی .
ب ) حذف وقایع با ارزش اجتماعی(از دست دادن نزدیکان ، طلاق ، جدایی ، اخراج از مدرسه و …)
ج ) تجربه وقایع منفی از نظر ارزشهای اجتماعی .
اگنیو معتقد است که این فشارها تمایل به کجروی را در فرد بوجود می آورد . اما انجام دادن کجروی بستگی به موقعیت فرد و شرایطی دارد که می تواند با آن وقایع نامطلوب بسازد یا مرتکب کجرفتاری شود ( داوری ، سلیمی ، ۱۳۸۰ : ۱۸۸ ) .
نظریه ناکامی منزلتی « آلبرت کوهن »
کوهن هم یکی از محققین مشهوری است که از نظریه مرتن در جامعه آمریکایی استفاده کرده است و در اثر خود تحت عنوان پسران بزهکار ( ۱۹۹۵ ) به بررسی مجدد این نظریه می پردازد و تغییراتی در آن ایجاد می کند . در واقع کوهن اصطلاح منزلت را جانشین موفقیت در نظریه مرتن می سازد . یعنی طبقات پایین در جامعه از نظر دستیابی به منزلت دچار ناکامی هستند . جامعه در عین حال که آنها را به کسب منزلت تشویق می کند امکان دستیابی به منزلت پیدا می کند . این امر از طریق اشتغال به امور خلاف تحقیق می یابد . بر مبنای نظر کوهن نوجوانان و جوانان طبقه پایین همانند همتایان خود در طبقه متوسط علاقمند به دستیابی به منزلت بالا هستند . یکی از مکانهای مهم برای کسب منزلت در زندگی مدرسه است . در ساخت جامعه آمریکایی مدرسه پدیده ای است که بر مبنای هنجارها و ارزشهای طبقه متوسط شکل گرفته است و این ارزشها را ترویج می کند . جوانان طبقه محروم که عمدتاً از اقلیتهای نژادی هستند نه تنها با این ارزشها خو نگرفته اند بلکه با آن کاملاً بیگانه هستند . در نتیجه مدرسه مبدل به مکانی می شود که شکست افراد را بی چون و چرا تضمین می کند . مدرسه اصولاً توسط معلمین که از طبقه متوسط می آیند اداره می شود و آنها مرتباً ارزشهای طبقه متوسط را ترویج می کنند . به این ترتیب مدرسه یک نظام منزلتی طبقه متوسط است . خصایصی که جوانان متوسط از آن برخوردارند و مربوط به ارزشهای طبقه آنها می شود مثل ادب ، درست صحبت کردن ، نظم ، بردباری ، به تعویق انداختن رضامندی ، احترام به مالکیت و اجتناب از درگیریهای خشونت آمیز در میان این گروه دیده می شود . بر مبنای ارزشهای مدرسه کسی موفق است که خصایص بالا داشته باشد . اکثر جوانان طبقه پایین فاقد چنین خصایص را مورد تأکید و تشویق قرار ندادن است . اما این جوانان که جامعه پذیری متفاوتی با جوانان طبقه متوسط دارند در مدرسه ناچار می شوند با جوانان طبقه متوسط رقابت کنند . نتیجه چنین وضعیتی بدون شک شکست جوانان طبقه پایین خواهد بود .
چنین شکستی سرخوردگی و ناکامی را در نوجوانان ایجاد می کنند ، در نتیجه جوانان طبقه پایین که دچار ناکامی شده اند در منطقه هایی که زندگی می کنند خرده فرهنگهای بزهکاری به وجود می آورند . در این خرده فرهنگها رقابت شکل دیگری به خود می گیرد و ارزشها کاملاً متفاوت می شوند . ارزشها و هنجارهای این خرده فرهنگها درست برخلاف ارزشهای طبقه متوسط است . معیار موفقیت و منزلت هم در اینجا کاملاً متفاوت است . مثلاً دزدی که بر مبنای ارزشهای طبقه متوسط کاری غیر قانونی و غیر اخلاقی محسوب می شود در میان این گروه یکی از فعالیتهای پذیرفته شده و رایج است . کسی منزلت بالاتری دارد که دزد بهتری باشد کمتر دستگیر شده باشد و بهتر در مقابل پلیس مقاومت نشان بدهد .
کوهن معتقد است که در بسیاری از موارد مسأله دزدی و ارتکاب جرایم گوناگون به خاطر یک هدف سودمند گرایانه انجام نمی گیرد ؛ در بسیاری از موارد خرده فرهنگ کجروی از نفس این امر لذت می برد به همین دلیل صدمه زدن به اموال دیگران نوعی تفریح به حساب می آید . ترساندن افراد عادی ، حمله به آنها رفتارهای خشونت آمیز نیز در میان این خرده فرهنگها نوع دیگری از سرگرمی است . کسانی که در این زمینه موفق تر باشند با شجاعت بیشتری نشان دهند منزلت بیشتری بدست می آورند ( کوهن ، ۱۹۷۱ : ۴۹ و ۷۳ ) . بنابراین در ضمن گسترش نظریه مرتن که مسئله هدف و شیوه های دست یابی به آن را مطرح می سازد ، کوهن مفهوم ناکامی منزلتی را به علت فشاری در نظر می گیرد که نظام اجتماعی به فرد وارد می سازد و او را به سوی بزهکاری سوق می دهد . در واقع کوهن همانند مرتن با یک دیدگاه کارکردگرا به فرهنگ نگاه می کند و معتقد است که فرهنگ شیوه سنتی و معمول برای حل مشکلات اجتماعی است که از طریق جامعه پذیری انتقال پیدا می کند . اما چرا در بعضی موارد احتمال پیدایش نوآوری در این شیوه ها پدید می آید . گاهی ممکن است ساخت اجتماعی و فرهنگ خواسته های متناقضی از فرد داشته باشند . این فشارها باعث شکل گیری خرده فرهنگهای کجروی می شود . خرده فرهنگهایی پدید می آیند تا مشکلات بوجود آمده را به نحوی حل کنند . این خرده فرهنگها بعضی از عناصر را از فرهنگ مسلط گرفته آن را تغییر شکل می دهند . شرایط لازم برای پیدایش این اشکال جدید فرهنگی کنش متقابل میان افرادی است که مشکلات مشابهی از نظر سازگاری با فرهنگ مسلط داشته باشند .
کوهن شش خصلت برای خرده فرهنگهای کجروی در نظر می گیرد که به شرح زیر می باشند :
۱- میل به خشونت و ویرانگری .
۲- منفی گرایی ( بیشتر ارزشهای معمول و پذیرفته شده به شکل معکوس مورد قبول قرار گیرند ) .
۳- لذت جویی و خوشی پرستی . ( لحظه ای و برای مدت زمان کوتاه بدون آینده نگری واقع می شود ) .
۴- آزادی و تنوع در کجرفتاری ( که شامل دزدی ، وحشیگری ، خشونت ، ایجاد وحشت و انواع فعالیتهای دیگر می گردد ) .
۵- گرایش غیر سودمندگرایانه ( حتی در مورد دزدی ، اشیاء به راحتی به دیگران داده می شود و یا اصولاً نابود می گردد و کمتر مورد استفاده با فروش قرار می گیرند ) .
۶- استقلال و انسجام گروهی ( وفاداری به گروه از اهمیت خاصی برخوردار است در مقابل هر رفتار دیگر ارجحیت دارد ) ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۱۰۲ و ۱۰۳ ) .
[۱] – Emil Durkheim
[۲] – Biological Deviant
[۳] – Functional Deviant
[۴] – Skewed Deviant
[۵] – Suicide
[۶] – Rules of Sosiological Method
[۷] – Robert.k.merton
[۸] – Adaptation
[۹] – conformity
[۱۰] – Innovation
[۱۱] – Ritualism
[۱۲] – Retreatism
[۱۳] – Rebellion
[۱۴] – Simple Anomie
[۱۵] – Acute Anomie
[۱۶] – Messner
[۱۷] – General Strain Theory