کاستلز[۱] جوهر نهضت فمنیسم را باز تعریف هویت زنان میداند و معتقد است: چیزی که نهضت فمنیست به انکار آن برخاسته هویتی است که مردان برای زنان تعریف می کنند و در خانواده پدرسالار نیز مقدس می شود (کاستلز، ۱۳۸۴: ۲۱۷- ۲۱۸)، از سوی دیگر بسیاری از انتقادات وارد شده بر فمنیسم به همین مسأله یعنی انکار هویت زنانه و تلاش فمنیستها برای ارائه تعریفی جدید از هویت زنانه باز میگردد، منظور از هویت زنانه تصویر و احساسی است که زن از زن بودن خود دارد و انتظاراتی است که به عنوان زن برای خود تعریف می کند. تفکیک جنس(تفاوتهای زیستی و بیولوژیکی) از جنسیت(تفاوتهای دو جنس در رفتار و عملکرده و تواناییها و …) و غیراصیل و ساختگی معرفیکردن جنسیت زنانه مهمترین قدم فمنیستها برای انکار هویت جنسی بوده است …بنابراین فمنیسم مفهوم زن را از تمام صفات، ویژگیها و نقشهایی که به طور سنتی به او نسبت داده میشد، تهی ساخت و در عوض ارزشها، حقوق و نقشهای مردانه را به عنوان وضعیت مطلوب و آرمانی زنان مطرح کرد.
۲-۷-۱۲٫ نقش دوگانه زن[۲]
کار میردال و کلاین[۳] (۱۹۵۶) در بررسیهایی که انجام دادند نشان دادند که روی آوردن زنان متأهل به کار در بیرون از خانه پرسش برانگیز به نظر میرسید، چون زنان در تقسیم کار پذیرفتهشدۀ جنسی به عرصه خانگی منحصر شده بودند، ارتباط طبیعی زن با نقش مادر و همسر، اصلی بی چون و چرا بود و زن شوهردار از نظر مالی وابسته به مرد محسوب میشد، بنابراین برای توضیح مشارکت روزافزون زنان در بازار کار بر مسأله میزان عرضه کار تکیه میکردند، زنان متأهل از این رو میتوانند برای کار از خانه بیرون بیایند که خانواده کوچکتر و کار کمزحمتتر شدهباشند، به هر تقدیر این بررسیها به تفکیک مشاغل با مبنای ساختاری اشتغال زنان توجهی نداشتهاست(آبوت، ۱۳۸۰: ۲۰۱). مطالعهای که بر روی زندگی عده ای از دختران صورت گرفت نشان میدهد که میان دو نقش که در این واحد به دختران محول می شود تعارض آشکاری وجود دارد، نقش نخستین که زنانه است زنان را ناگزیر میسازد که حساستر و آرامتر از مردان باشند و ستیزهگری و سلطهجویی کمتری از خود نشان دهند و به امور خانهداری علاقهمند باشند، در نقش دوم از زن صفات و شیوه رفتاری توقع می شود که شبیه صفات و رفتار مردان است، بسیاری از دختران مورد مطالعه از ایفای دو نقش در یک زمان و تطابق خود با آن در رنج بودند(حسینا، ۱۳۸۰: ۲۶۲).
۲-۷-۱۳٫ دوگانگی شغلی زوجین
در این وضعیت زن و شوهر به شغلهایی اشتغال دارند که مستلزم درجۀ عالی تخصص و در کنار آن پذیرش مسئولیت در سطوحی مشابهاند، رابرت و رونا راپوپورت[۴] به تحلیلی ساختاری از فشارهایی مبادرت ورزیدهاند که این نوع خانوادهها هنگام انطباق با دگرگونی اجتماعی تجربه می کنند. هر یک از زوجین چه نقش مصالحهگرانهای را تقبل میکرد تا تنشها و سردرگمیهایی را که در برابر او بروز می کنند به شیوهای متفاوت کاهش داده یا حل و فصل نماید؟ ویژگی ارزشمند این فرضیه آن است که دامنه نقشها را به شکل کلیتی تفکیکشده و نه یکپارچه منظور میدارد و هم حیطه خانگی و هم حرفهای را در نظر میگیرد (سگالن، ۱۳۷۰: ۲۵۶). هر گروه خانگی تصمیم میگیرد که آیا در شرایط خاصی که دارد، گذر از مسیر متحول زندگی مختص خانوادههای دوگانه-شغلی، با توجه به تنشهای ناشی از آن، واقعا ارزش دارد؟ راپورتها پنچ سنخ از این تنشها را تشخیص می دهند:
- بار اضافی: کسب مزایای دو شغل به بهای بروز نقشهای مازاد تمام می شود و در نتیجه، زوجین از ایفای آن قبیل نقشهای خود که دارای ضرورت حداقل هستند وا میمانند.
- تحریمهای اجتماعی: هنجارهای متعارض، که برخی حاوی پذیرش پدیدۀ اشتغال زنان هستند و پارهای از آن انتقاد می کنند، به بروز تنشهایی منجر میشوند.
- هویت شخصی و اعتماد به نفس: اگر شوهر و زن هر دو دارای نقشهایی یکسان باشند، دشوار بتوانند هویتهای ویژۀ خود را حفظ کنند.
- معضل شبکۀ اجتماعی: هنگامی که بین زن و مرد رقابتی وجود داشته باشد، ارتباط با شبکۀ همسر به جای شبکۀ خود چه سود و زیانی را در پی میآورد؟
- معضل تکثر چرخه- نقش: زوجین، هر دو، در سه نظام نقشی درگیر هستند؛ نظام حرفهای فرد، نظام حرفهای مربوط به همسرش و نظام خانوادگی که هر دو نفر در آن مشارکت دارند، هر یک از زوجین تقاضایی متفاوت دارد که از موقعیت نقش او در نظام ناشی می شود و مضافا تقاضاهای ناشی از هر نقش(بنابراینکه زندگی خانوادگی در چه مرحله ای باشد) متفاوت خواهند بود. مثلا در زمانی معین یکی از زوجین ممکن است بذل توجه بیشتر نسبت به نقش حرفهای خود را مرجح داند، در حالی که طرف دیگر تعهدات حرفهای خود را به تعویق میاندازد تا بتواند اوقات بیشتری را صرف خانواده کند، سود در حوزۀ خانوادگی می تواند به معنی زیان در حوزۀ شغلی باشد و بالعکس. ترکیبهای مختلف از نقشها را میتوان در قالب چرخه مضاعف زندگی خانوادگی و حرفهای تصور کرد. این فرضیه تنها به زوجهایی مربوط می شود که هر دو شاغل بوده و از پایگاه و درآمد مشابه برخوردارند، وضعیتی که نسبتا نادر است، در واقع این فرضیه در نفی نظرات پارسونز است؛ زیرا چنین زوجهایی از درجهای عالی از رضامندی برخوردار میشوند. با این همه، تعیین صحت این نتیجه گیری آسان نیست، آنهم در حالیکه نرخ طلاق در میان زنان حرفهای و متخصص رو به افزایش دارد (سگالن، ۱۳۷۰: ۲۵۶).
[۱] .Castells
[۲] Women s Two Roles
[۳] K. Myrdal & Klein
[۴] Robert & Rhona Rapoport