جامعه شناسان، زندگی انسان را به سه بخش تقسیم کردهاند: کار (اشتغال درآمدزا)، فراغت (تفریح و سرگرمی) و ضرورت (خواب، خوراک و…)؛ اما فمینیستها معتقدند این نگرشی مردانه به دنیاست، چرا که خدمات بیاجر خانگی را کار نمیشناسد (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۷۱). به علاوه، زنان شاغل علیرغم ساعات کار زیاد بیرون از خانه، در ساعات فراغت نیز با ضرورت انجام کارهای خانگی روبهرو هستند. در این بخش به مشکلات زنان شاغل و نقشهای مختلفی که باید بر عهده بگیرند با بهره گرفتن از برخی نظریات مربوط به این موضوع اشاره میشود:
۲-۶-۱٫ نقش خانه داری (کدبانوگری)
آندره میشل[۱] با مطالعات خود در کشورهای مختلف نتیجه میگیرد که «حتی اگر زن در بیرون از خانه کار کند، سنگینترین وظایف مربوط به خانه را بر دوش دارد و شوهرش در کار خانه به او یاری نمیرساند. تعدد وظایف، تنها مسئله زنان امروز نیست، بلکه از دید زنان شاغل، پدیده خاص عصر حاضر، تنوع و تعارض این وظایف است» (ساروخانی، ۱۳۷۰: ۱۷۱). آبوت[۲] نیز با تأکید بر نوع تقسیمکار جنسی در خانواده معتقد است که بخشی از بیعدالتی در زنانی دیده میشود که علاوه بر اشتغال در بیرون خانه، همچنان خانهداری، آشپزی و بچهداری را بر عهده دارند و بخش دیگر، بدین علت بیعدالتی شمرده میشود که کارهای خانگی زنان، نسبت به کار همراه با مزد مردان، به مراتب نیازمند ساعات کار بیشتری است.
فمنیستها اغلب این نکته را خاطر نشان میکنند که به طور کلی مسئولیت کارهای ضروری و تکراری که باید به طور منظم انجام شود با زنان است، درحالیکه مردان کارهایی را انجام میدهند که به خلاقیت نیاز دارد و میتوان سر فرصت به آن پرداخت. این تقسیمکار، اغلب وابسته به نگرشی است که استعدادها و قابلیتهای طبیعی زن و مرد را تعیین میکنند. برای نمونه میگویند زنان به طور طبیعی میتوانند بهخوبی از عهده کارهایی مثل نظافت، خیاطی، ظرفشویی، خرید روزانه، شستوشو، بچهداری و آشپزی برآیند، درحالیکه این توانایی در مردان وجود ندارد. مارتین و رابرتز[۳] نیز عنوان میکنند که زنان، اغلب مشاغلی اختیار میکنند که با وظایف خانوادگیشان متناسب باشد تا بتوانند همچنان بار کارهای خانگی را به دوش کشند (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۲۸-۱۲۹). ج.ک.گالبرایت[۴] معتقد است که از اوایل قرن بیستم تا امروز، تنها اقلیت کوچکی از مردم خدمتکار استخدام میکنند، اما تقریباً برای تمام جمعیت کنونی، همسر خدمتکار در زندگی خانوادگی موجود است (گیدنز، ۱۳۷۸: ۵۴۶). ریتزر[۵] نیز بر این نکته اشاره دارد که زنان شاغل، بیش از زنانی که خانهدار تماموقت هستند در اوایل شب و برای ساعات طولانی در تعطیلات آخر هفته، کار خانگی انجام میدهند.کار خانگی با ارائه رایگان خدماتی که بسیاری از جمعیت شاغل به آن وابستهاند بنیه اقتصاد را تقویت میکند (ریتزر، ۱۳۸۱: ۱۹۶).
۲-۶-۲٫ نقش مادری (فرزندداری)
زنان را به لحاظ نقش مادریشان، پرستاران طبیعی به شمار میآورند. افزون بر این، فرصتهای شغلی زنان محدود است، چون کارفرماها معتقدند مادر بودن در زندگی زنان اساسیتر از آینده شغلی است (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۳۴). به عقیده آبوت و سپسفورد، چیزی که زنان را در قلمرو خانگی محصور میکند یا دستکم رقابت با مردان را در بازار کار و سازمانهای سیاسی برای زنان، بهویژه زنان متأهل دشوار میسازد، تأثیر متقابل ایدئولوژیهای موجود درباره مادری و نقش زنان است (آبوت و والاس،۱۳۸۰: ۲۵۶). بلاد[۶] نیز در زمینه مشکلات زنان درارتباط با فرزندداری معتقد است که زنان برای اینکه بتوانند بیرون خانه کار کنند، ناچار باید کودکان خود را به مادربزرگ یا خویشان دیگر بسپارند که در جوامع امروزی به علت پراکندگی اقوام چنین امکانی میسر نیست؛ در نتیجه فرزندان را در قبال پرداخت دستمزد به دیگران یا پرورشگاه میسپارند یا در خانه میگذارند که در این صورت کودکان، خودسر بار میآیند (ساروخانی، ۱۳۷۰: ۱۶۸- ۱۶۹).
آبوت نیز به ترک بازار کار توسط زنان شاغلی اشاره میکند که کودکان خردسال دارند یا دوران بارداری و زایمان را سپری میکنند. گرچه با تخصیص امکاناتی چند، ترک بازار توسط این زنان روز به روز کمتر میشود، اما به دلیل مسئولیتهای خانگی، همچنان شمار مادرانی که شغل تماموقت دائمی دارند بسیار اندک است (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۸۶-۱۸۷). مارتین و رابرتز نیز داشتن فرزند کوچک را دلیل اصلی کنارهگیری زنان از بازارکار میدانند و مشاغل پارهوقت را مشاغلی ایدهآل برای اینگونه زنان به شمار میآورند (آبوت و والاس،۱۳۸۰: ۵۴-۵۵).
گرت[۷] بیان میکند که مادر شاغل را اغلب خودخواه و مهمتر از همه، بد میدانند زیرا چنین تصور میشود که او نسبت به فرزند خود قصور و کوتاهی میکند. کودکی که مادر شاغل دارد، رهاشده انگاشته میشود و ادعا میشود که غیبت مادر ممکن است بر ثبات شخصیت آینده او اثر منفی بگذارد. جنبه دیگر چنین رویکردی این است که مادر نمیتواند به عنوان یک زن به رضایتی حقیقی دست یابد، مگر آنکه وقت خود را صرف مراقبت از کودکی که خود به دنیا آورده، یعنی فرزند تنیاش کند (گرت، ۱۳۸۰: ۶۷- ۶۸). اشتغال زن موجب دوری او از خانه میشود و بنابراین ساعتها از فرزند و دیگر اعضای خانواده بیاطلاع میماند. این امر، اضطراب و نگرانی را در میان زنان شاغل شهری ایجاد میکند. بیرون بیوم[۸] معتقد است که احساس گناه، نگرانی و اضطراب این دسته از زنان بیشتر از زنان خانهدار است (جمشیدی، ۱۳۸۱: ۴۶).
۲-۶-۳٫ نقش تیمارداری
فینچ و گروز[۹] عقیده دارند هرچند افزایش مهدکودک، آسایشگاه، پرستار خانگی و مانند آن، تحمل بار گران تیمارداری خویشاوندان وابسته را برای زن آسانتر خواهد کرد ولی نه او را از حصار بسته خانگی آزاد میکند، نه مسئولیتهای خطیر تیمارداری را از دوش او برخواهد داشت. آبوت نیز بهنجارسازی زندگی را برای کودک عقبمانده ذهنی با از هنجار درآمدن مادر برابر میداند. الزامهای جسمی و روانی نقش تیمارداری با این توقع درهم آمیخته که تیماردار در صورت نیاز، تمامی شبانهروز را در طول هفته صرف این کار کند. نیسل و بونرژیه[۱۰] با تحقیق بر روی ۴۴ زوج که نگهداری از خویشان سالمند را به عهده داشتند به این نتیجه رسیدند که «زنان، اعم از این که شاغل باشند یا نباشند به طور میانگین، روزی دو تا سه ساعت برای مراقبتهای ضروری خویشاوندان خود، وقت صرف میکنند (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۸۲- ۱۸۳).
۲-۶-۴٫ نقش همسری
با توجه به تعدد وظایف زنان شاغل، حمایت همسر، کلید موفقیت خانوادههایی است که زن و شوهر هر دو شاغلاند. حقشناسی و رضایتخاطر شوهران از شاغل بودن همسر خود به میزان مشارکت آنان در امور خانواده و ادراکات آن ها از رضایت شغلی و خانوادگی بستگی دارد. گروهی بر این باور هستند که زنان شاغل به علت وقتی که بیرون از خانه صرف میکنند، وقت کمتری برای گفتوگو و تبادل نظر با همسرشان دارند. از سویی بسیاری از مردان دوست ندارند اعتماد به نفس همسرشان از آن ها بیشتر باشد. زنان هم از عدم حمایت شوهرشان گله دارند. بنابراین اولین چیزی که در این بین آسیب میبیند رابطه زن و شوهر است زیرا هر یک با این تصور زندگی میکند که دیگری او را درک نمیکند (بینام، حیات نو: ۱۳۸۱).
۲-۶-۵٫ نقش عروس در خانواده خود و همسر
کار زنان در درون و بیرون خانه موجب ارتباط کمتر با دوستان و خویشاوندان میشود. این در حالی است که نزدیکان خود زن یا همسرش از او انتظاراتی خاص دارند. بر این اساس، زنان ممکن است تنها به انتظارات آن ها جامه عمل بپوشند که در این صورت به سایر نقشهای خانگی و شغلی خود نمیرسند و یا در نوع رفتوآمد با خانواده خود و یا خانواده همسرشان نوعی ارجحیت قائل شوند بهگونهای که ارتباط با خویشاوندان خود را در اولویت قرار دهند و ارتباط کمتری با خویشان همسر داشته باشند که البته این امر نیز بر مشکلات و کشمکشهای روحی و روانیشان خواهد افزود.
در نهایت، باید گفت که زنان شاغل به دلیل گوناگونی نقشها و وظایف و مشکلات ناشی از آن، حتی برای رسیدگی به امور شخصی خود (مانند آراستگی ظاهر، تقویت جسم و تفریح و سرگرمی) نیز وقت کمی دارند که این امر نیز به خودی خود مسائلی را به همراه خواهد داشت (مقصودی و بستان، ۱۳۸۳: ۱۳۷).
۲-۶-۶٫ نقش کارمندی
محیط کار و شرایط کاری نیز نقش مهمی در بروز مشکلات زنان متأهل شاغل دارد. ساعات کار، نوع کار، رابطه با مدیر و همکاران، محیطی که فرد در آن مشغول به کار است، دستمزد و امکانات رفاهی سازمان، همه و همه بر رضایت شغلی او اثر میگذارد. میزان رضایت شغلی فرد نیز با میزان مشکلات ناشی از نقشهای خانگی مرتبط است. تحقیقات گذشته ثابت کرده که زنانی که در خارج از خانه مشاغل سخت و درازمدت را تجربه میکنند در ایفای نقشهای خانگی احساس خستگی و بیحوصلگی بیشتری نسبت به زنان خانهدار دارند. این مسئله، زنان شاغل را بیش از پیش دچار مشکلات روحی میسازد (بینام، خراسان،۱۳۸۰). هافمن و نای[۱۱] نیز از تحقیق بر روی مادران شاغل نتیجه گرفتند که «اکثر مادران شاغلی که از شغل خود راضی بودند، احساس گناه نمیکردند و در انجام امور خانه نیز شایستگی داشتند و به خوبی مادران خانهدار و یا حتی بهتر از آنان عمل میکردند» (کرباسی، ۱۳۸۱: ۱۱۶).
[۱] Andre Michel
[۲] Abbott
[۳] Martin & Roberts
Galbraith
[۵] Ritzer
[۶] Blad
[۷] Gareth
[۸] Biron Biom
[۹] Finch & Groves
[۱۰] Nissell & Bonnerjea
[۱۱] Hoffman & Nye