اقلیت های زبانی در ایران
اقلیت درلغت به معنای«کمبودن»،«قسمت کمتر»ودراصطلاح،«گروهی ازافراد یک کشور یا یک شهرمیباشند که ازلحاظ دین ومذهب یا نژاد، از اکثریت متمایز باشند» (معین، ۱۳۸۲، ج۱ ،۲۳۶)در ادبیات حقوقی، اقلیت به اجتماعی از شهروندان اطلاق می شود که به واسطه داشتن ویژگی یا ویژگی های خاص از گروه اکثریت متمایز باشد. مطابق تعریف دیگر، اقلیت اجتماعی از افراد است که از حیث فرهنگ، قومیت، زبان، و یا مذهب، هویت متفاوتی را تشکیل می دهند. معمولاً گروه اقلیت در مقایسه با موقعیت خود در کشور محل سکونت تعریف می شود، ولی ممکن است در یک منطقه ی بسیار بزرگ مانند یک قاره و یا منطقه کوچک مانند یک استان نیز شناسایی شود.
در ایران به پشتوانه همگونی نژادی، وجود اقلیت نژادی ایرانی تبار منتفی است. لیکن اقلیت های قومی، زبانی و دینی، با توجه به گسترش جغرافیایی، در نقاط مختلف ایران قابل شناسایی است. بااین توصیف اقلیت های ساکن در ایران در رده های قومی، زبانی و دینی طبقه بندی می شوند
بیشترین تنوع اقلیت ایران، ناظر بر اقلیت های زبانی است. نظر به اینکه برابر اصل پانزدهم قانون اساسی، زبان و خط رسمی مردم ایران فارسی است. (اریامنش، ۱۳۹۰، ۲) هر دسته بزرگ جمعیتی یا گروه بزرگی از شهروندان که به زبانی غیر از فارسی تکلم یا مکاتبه نمایند، اقلیت زبانی تلقی می گردند. تعریف زبان و تمیز آن از لهجه های محلی منشعب از زبان فارسی ضروری است. تعریف زبان در حوزه علم زبان شناسی قرار دارد. اما می توان زبان را از لهجه های محلی تشخیص داد. در خصوص بافت جمعیتی ایران، برخی گویش ها ی محلی نظیر لری، گیلکی و بلوچی در مفهوم زبان شناسی زبان تلقی نمی شود. بلکه لهجه ای از زبان رسمی و زبان مرکزی هستند. بدین ترتیب گویندگان لهجه های فوق را نمی توان جزء اقلیت های زبانی قرار داد. ساده ترین شیوه تفکیک لهجه از زبان بررسی ادبیات و دستور زبان است. لهجه های یاد شده فاقد ادبیات و دستور زبان می باشد. برای مثال شمارش اعداد در لهجه های فوق، جنبه استقلالی از زبان فارسی ندارد و منطبق بر شمارش فارسی هستند. که ممکن است یا تلفظ متفاوت بیان شود.
با توجه به نکته های فوق الذکر مهم ترین اقلیت های زبانی ایران به شرح زیر دسته بندی می باشد.
الف) اقلیت زبانی ترکی
به دلیل قسمت تاریخی و گستردگی فرهنگ و تمدن آزربایجانی، تعریف اقلیت زبان ترکی در ایران محدوده جغرافیایی خاصی ندارد. به بیان دیگر اقلیت زبان ترکی منحصرا به قلمرو جغرافیایی استان های آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل نبوده بلکه شامل تمام گروه های جمعیتی است، که صرف نظر از اصالت خود در هر استان دیگری ساکن هستند. بر این اساس در برخی دیگر از مناطق ایران، وجود اقلیت های ترکی به سهولت احراز می شود. از جمله این مناطق می توان به برخی از شهر های استان هاس خراسان شمالی، فارس، گلستان، گیلان، قزوین، همدان، اصفهان، چهارمحال و بختیاری اشاره نمود که جمعیت قابل توجهی از آن ها به زبان ترکی صحبت می کنند. با این توضیح اقلیت زبان ترکی بزرگترین اقلیت زبانی ایران تلقی می شود و جمعیت متعلق به این زبان سهم مهمی در مشارکت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور ایفا می کنند. با این که زبان ترکی به مرور زمان دچار تحول و تغییر شده و به دنبال به رسمیت یافتن زبان فارسی به لهجه های مختلف تقسیم شده ولی همه شاخه های آن در ردیف اقلیت زبانی ترکی قرار می گیرند. زیرا ساختار زبان نزد همه آن ها یکسان است اعلام رسمیت زبان فارسی به دوران سلطنت پهلوی می گردد. ولی بیشترین احجاف حق در حقوق ایران در مورد اقلیت های ترک زبان صورت می گیرد. چرا که مانند زبان کردی دارای دامنه بسار وسیع از لغات فارسی نمی باشد و زبان کاملا مستقل از زبان فارسی می باشد. همچنین مانند زبان عربی آموزش زبان مادری ندارد. اموزش زبان مادری متفاوت با آموزش به زبان مادری می باشد.
ب) اقلیت زبانی کردی
قلمرو جغرافیایی زبان کردی در ایران به طور عمده به استان های کردستان و کرمانشاه و ایلام و بخشی از استان آذربایجان غربی محدود می شود. با وجود این، به رغم وجود لهجه های مختلفی از گویش کردی، در حدی که برخی از آن ها برای گروه های دیگر قابل فهم نیست، همگی آنان در گروه اقلیت زبانی کردی طبقه بندی می شوند. اطلاق لفظ زبان به گویش کردی محل اختلاف بوده است. زیرا گویش فوق شاخه نزدیکی از زبان فارسی است. این نگرش به دنبال اعلام رسمیت زبان کردی، برای اولین بار در قانون اساسی کشور عراق و اعطای هویت مستقل زبانی به آن کمرنگ شده و بدین ترتیب می توان گویش کردی را با تفسیر موسع زبان شناسی «زبان» نامید. این زبان متاثر از زبان فارسی بوده و دارای دامنه بسیار وسیع از لغات فارسی است. به طوری که فهم آن برای یک فارسی زبان بسیار ساده می نماید (اریامنش،۱۳۹۰،۴)
ج) اقلیت زبان عربی
این گویش در برخی از مناطق و شهرهای مرزی استان خوزستان مشاهده می شود و به نظر می رسد که متاثر از همسایگی با کشورهای عربی باشد. با وجود این جمعیت ایرانی تبار عربی زبان نیز در ردیف اقلیت های زبانی قرار می گیرد. با توجه به شیوه نگارش اصل شانزدهم قانون اساسی که آموزش زبان عربی را در دوران تحصیلات راهنمایی و متوسطه الزامی نموده، و با توجه به اینکه زبان فوق به پشتوانه ادبیات دینی و نگارش عربی کتاب آسمانی، از نوعی تقدس برخوردار است. بررسی میزان رعایت حقوق اقلیت های ساکن در ایران در خصوص متکلمان به زبان عربی موضوعیت چندانی نخواهد داشت. ابته باید به این موضوع اشاره کرد که آموزش زبان مادری متفاوت است با آموزش به زبان مادری. در این جا نویسنده این مقاله به آموزش زبان مادری اشاره داشته و به همین منظور در مقاله خود نوشته اند که بررسی میزان رعایت حقوق اقلیت های ساکن در ایران در خصوص متکلمان به زبان عربی موضوعیت چندانی نخواهد داشت. ولی به نظر بنده هر شخصی حق آموزش به زبان مادری خود را نیز دارد. و اقلیت زبانی عرب نیز حق دارند به زبان خود تحصیل نمایند. یعنی آموزش و تحصیل آنها به زبان عربی باشد. در نتیجه اینکه هم آموزش زبان مادری از حقوق افراد می باشد و هم آموزش به زبان مادری، و کسی نمی تواند به بهانه های سیاسی این حق مسلم را از افراد جامعه سلب کند.
بخش دوم:زبان مادری در نظام حقوق ایران
در اصل۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اعلام می دارد:« زبان و خط رسمی مشترک ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید به این زبان و خط باشد. ولی استفاده از زبان های قومی و محلی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها، در کنار زبان فارسی آزاد است.» در این اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مستقیماٌ اشاره می کند به استفاده از زبان اقلیتها در مطبوعات و رسانه های گروهی و همچنین تدریس ادبیات آنها، پس با این اصل قانون اساسی، احترام به زبان مادری افراد جامعه انسانی در حقوق ایران ذکر شده است، با توجه به اینکه قانون اساسی بر دیگر قوانین ایران برتر است، بهتر است مسئولان جمهوری اسلامی ایران تمهیدات لازم را نسبت به این اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اعمال نمایند، و زمینه های لازم را فراهم نمایند، تا هر کودک ایرانی بتواند به زبان مادری خود تحصیل نماید ، و تدریس ادبیات اقلیتها، به زبان مادری آنها در مدارس فراهم شود. ولی این اصل نیز در حقوق ایران جای نقد و بررسی دارد. چرا زبان رسمی وملی فقط باید زبان فارسی باشد؟! بر اساس تاریخ ایران چون حکومت قبلی یعنی حکومت پهلوی به دلیل فارس زبان بودن، زبان فارسی را زبان رسمی اعلام کرده بود و این بر اساس سیاست یکسان سازی فرهنگی حکوموت پهلوی بود و بر اساس تبعیض و نقض حقوق بشر صورت گرفته بود. حکومت پهلوی هیچ حقوقی برای اقلیت ها در نظر نگرفته بود ولی اساس جمهوری اسلامی ایران بر اساس منع تبعیض و برابری می باشد و لی در این اصل اثری از برابری مشاهده نمی شود و با اتخاذ سیاست تک زبانی زبان فارسی به عنوان زبان رسمی انتخاب شده است. دکتر محمد هاشمی در رابطه با خط و زبان مردم ایران اینچنین اعلام می دارد زبان بارزترین عامل شناخت، یک ملت در مقابل ملل دیگر است. احساسات و اندیشه های مشترک و روابط عمیق و ناگسستنی یک ملت از زبان متبلور می شود. زبان بدون خط نیز نمی تواند از بنیان مستحکمی برخوردار باشد. زیرا بدون آن میراث های ملی، در گذشت زمان، آسیب می پذیرند و به تدریج از بین می روند. فلذا باید خط را یکی از ابزار نگهبان خصایص و تراوشات پر فضیلت یک جامعه محسوب نمود (هاشمی. ۲۱۴،۱۳۸۲) این در حالی است که اقلیت های زبانی در ایران نمی توانند به زبان مادری خود آموزش ببینند و اکثر اقلیت های زبانی قادر نیستند به زبان خود بنویسند. و بر اساس گفته دکتر هاشمی زبان بدون خط از بنیان محکمی برخوردار نیست. و این باعث می شود اقلیت های زبانی در ایران زبان مادری شان در معرض خطر نابودی قرار گیرد زیرا زمینه های پیشرفت و توسعه این زبان ها فراهم نیست.
زبان و ادبیات به عنوان میراثی ارزشمند، یکی از عناصر بارز وحدت ملی ایران به شمار می رود. زبان فارسی حلقه اتصال وحدت ملی و در سراسر ایران، زبان مشترک تمامی ایرانیان است (هاشمی. ۱۳۸۲٫ ۲۱۵٫) آیا زبان فارسی، زبان مادری دیگر قومیت ها و اقلیت ها در ایران می باشد؟! آیا زبان فارسی، زبان مادری یک کودک ترک زبان یا عرب زبان یا کرد زبان می باشد؟! پس تکلیف کودکانی که زبان مادری آن ها، زبان فارسی نمی باشد چیست؟ تقریباً در قلمرو تمامی کشورها، یک یا چند گروه اقلیت مشخص، با هویت خاص قومی، زبانی یا مذهبی، متمایز از اکثریت جامعه یافت می شود. روابط هماهنگ بین هر اقلیت با دیگر اقلیت ها و با اکثر جامعه از یک سو و ضرورت احترام متقابل به هویت هر گروه از سوی دیگر، به مثابه وزنه سنگینی است که جامعه جهانی با آن سر و کار دارد. ارضاء افکار گروهای ملی، فرهنگی و زبانی و تضمین حقوق و آزادی های افراد وابسته به یک اقلیت، مستلزم شناسایی و اعتراف به منزلت مطلق انسانی و برابری تمامی افراد، می تواند زمینه ساز توسعه ی همبستگی و مشارکت جمعی و در عین حال کاهش تیرگی روابط بین گروها و افراد می باشد. به عبارت بهتر، تفاهم بین این عوامل متعدد و متنوع می تواند آرمان ثبات و صلح را تضمین کند. (هاشمی. ۱۳۸۴٫ ۵۸۰) در این جا تناقض بین گفته های دکتر هاشمی وجود دارد چرا که در یکی از کتاب هایشان ایراد کرده اند که زبان فارسی حلقه اتصال وحدت ملی و زبان مشترک تمام ایرانیان است. و بر زبان فارسی تاکید کرده اند. در اینجا حقوق اقلیت های زبانی را نادیده گرفته اند ولی در کتاب دیگرشان که با ذکر منبع قید شده است به ارضاء افکار گروه های ملی، فرهنگی و زبانی و تضمین حقوق آن ها تاکید کرده اند! ذکر این مطلب ضروری به نظر می رسد که زبان های اقلیت در مقابل زبان فارسی قرار ندارند و می توانند همراه با زبان فارسی و در کنار زبان فارسی رشد و گسترش یابند. در مورد اصل ۱۵ قانون اساسی با توجه به صورت مشروح مذاکرات مجلس، نمایندگان بیشتر به وحدت ملی توجه کرده اند و مطلب مهم در این مذاکرات، در مورد خط و زبان اقلیت ها وجود ندارد، و در مذاکرات مربوط به مساله خط و زبان، بیشتر به زبان عربی (مذهبی) توجه شده است (صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. ۱۳۶۴ ۵۸۵-۵۷۴)
با توجه به شیوه نگارش اصل پانزدهم قانون اساسی، نظر به اینکه زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران، فارسی اعلام شده اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید به فارسی باشد. این امر مانع از آموزش و تدریس زبان های دیگر نیست. زیرا به موجب بند اخیر اصل فوق، استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آن ها در کنار زبان فارسی در مدارس آزاد شناخته شده است. اصل فوق به لحاظ شکلی با مفاد بند ۳ ماده چهار حقوق اقلیت ها ملی، نژادی، مذهبی و زبانی مطابقت دارد. به موجب بند فوق دولت های عضو موظف شده اند تا حد ممکن ترتیباتی را اتخاذ نمایند تا اقلیت های زبانی امکان آموزش زبان مادری یا بهره مندی از آموزش به زبان مادری را داشته باشند. این تطابق شکلی، از قیاس بند فوق با قسمت اخیر اصل پانزدهم حاصل می شود که ناظر به بهره مندی از زبان مادری برای آموزش است. زیرا بند فوق دولت را مکلف نموده امکاناتی فراهم سازد تا اقلیت های زبانی ساکن در قلمرو خود کتب درسی یا آموزش درسی را تا حد ممکن به زبان مادری و محلی دریافت کنند. و برابر اصل ۱۵ قانون اساسی تدریس ادبیات زبان های محلی و قومی در مدارس پیش بینی شده است. بنا براین دولت در مورد اصل ۱۵ مختار نیست بلکه مکلف است تا هم آموزش به زبان مادری اقلیت های زبانی را فراهم آورد و هم اینکه آموزش زبان مادری این اقلیت ها را در دستور کار آموزش و پرورش قرار دهد. آموزش زبان مادری به این معنی می باشد که فقط در حد یادگیری این زبان می باشد که شامل دستور زبان، خواندن و نوشتن به زبان مادری می باشد. در حالی که آموزش به زبان مادری به معنی استفاده و کاربرد زبان مادری در امر آموزش می باشد که همان تحصیل به زبان مادری از مقطع ابتدایی تا مقاطع عالی می باشدو مفهوم گسترده تری دارد و بهتر از آموزش زبان مادری است. زیرا آموزش به زبان مادری باعث توسعه و شکوفایی بهتر زبان مادری می باشد.
در اصل ۱۹ بیان می دارد: «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.» در این اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اشاره دارد به تساوی حقوق افراد جامعه ایران، بدون در نظر گرفتن رنگ ، نژاد و زبان، و اینکه هیچ انسانی به انسان دیگر برتری ندارد ، و شخصیت انسانی همه افراد در برابر قانون مساوی است، و هر انسانی حق دارد از زبان مادری خود در زندگی اجتماعی و فرهنگی بهره مند باشد، واینکه زبان مادری از جمله عوامل کامل کننده شخصیت انسانی می باشد، و در این اصل نیز به طور مستقیم اشاره دارد به اینکه زبان سبب امتیاز نخواهد بود، پس زبانی به زبان دیگر برتری ندارد و دولت ایران بهتر است اقدامات لازم را فراهم نماید تا همه ی زبان ها بتوانند در جامعه ایران به رشد و توسعه لازم برسند، و همه مردم ایران بتوانند آزادانه زبان مادری خود را در تمام عرصه های زندگی به کار ببرند، و این کاربرد زبان در تمام عرصه های زندگی باعث پویایی و پیشرفت زبان های مادری می باشد.
محکم ترین مبنای قانونی رعایت حقوق همه جانبه، به ویژه حقوق مدنی و اجتماعی اقلیت ها اصل نوزدهم قانون اساسی می باشد. این اصل حاوی اصول مهمی از حقوق بشر می باشد که در اسناد بین المللی از جمله منشور حقوق سازمان ملل متحد ، میثاق بین الملل حقوق مدنی و سیاسی، اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیت های ملی، قومی، دینی یا زبانی و نیز در قانون اساسی بسیاری از کشورها پیشرفته به عنوان محور حقوق دیگر شناخته شده اند.
به نظر می رسد فلسفه درج اصل نوزدهم قانون اساسی ایران علاوه بر الهام گرفتن از اسناد معتبر حقوق بشر و قوانین اساسی کشورهای پیشرفته، ریشه در نص آیات قرآنی دارد که هیچ اولویت و برتری را بر مبنای رنگ، و نژاد و جنس و غیر آن قائل نشده است و ملاک برتری را شایستگی معنوی و به بیان قران، تقوا دانسته است.
اصل فوق علاوه بر تضمین تساوی حقوق افراد جامعه، در مفهوم مستتر خود حقوق اقلیت های دیگر، شامل اقلیت های زبانی و دینی را نیز به رسمیت شناخته است. زیرا موضوعیت تبعیض در فرض وجود اقلیت های قومی، نژادی و زبانی و دینی تحقق می یابد. به عبارت دیگر عدم تصریح اقلیت های دینی و زبانی، به قرینه معنوی بوده و قانون گذار مصادیق اقلیت ها را نه به طور حصری، بلکه به طور تمثیلی ذکر کرده است.
در اصل ۲۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بیان می دارد :«حیثیت، جان، حقوق، مسکن اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند» در این اصل نیز که به حیثیت و حقوق انسانی تاکید دارد، و حق بر زبان مادری از حقوق بنیادی هر فرد است، و اینکه زبان مادری رابطه مستقیم با حیثیت و شخصیت هر فرد دارد، یعنی انسان با زبان مادری خود، بهتر می تواند به رشد و تعالی شخصیت انسانی دست یابد.و باتوجه به اینکه، به حقوق اساسی بشر و شخصیت انسانی او در اسناد بین المللی مانند منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر توصیه و تاکید شده است، و این اصل نیز حیثیت و حقوق اشخاص را مصون از تعرض می داند، پس زبان مادری هر فرد انسانی مصون از تعرض است، و همه افراد می توانند زبان مادری خود را در عرصه های مختلف زندگی به کار ببرند، ولی در قسمت آخر این اصل که بیان میدارد مگر در مواردی که قانون تجویز کند، پس به بهانه قانون می توان به حیثیت و حقوق بنیادی افراد انسانی تجاوز کرد، که در این صورت حیثیت و حقوق افراد انسانی مصون از تعرض نیست، و زبان مادری هر فرد انسانی می تواند زیر سلطه ی قانون های تجویزی قرار گیرد، و قسمت آخر این اصل و مخالف با حقوق اساسی بشر است.. (جهانگیر. ۱۳۸۴٫ ۳۵)
بررسی حق بر مصونیت اقلیت ها در قالب بررسی عمومی حق بر مصونیت از تعرض و تبعیض صورت می گیرد. زیرا در جعل آن دسته از اصول قانون اساسی که ناظر بر بر حق ذکر شده هستند، از الفاظ عمومی مانند «هر کس» و «اشخاص» استفاده شده است که شمول عام دارند و تمام مردم را در بر می گیرند. اصل ۲۲ قانون اساسی، در مقام دفاع از حیثیت انسان و مصونیت وی از تعرض وارد شده است. این اصل ملهم از مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر است که شناخت حیثیت ذاتی انسان و احترام به تساوی حقوق افراد بشر را زیر بنای آزادی و اساس و عدالت دانسته و قانون را به عنوان ابزار حمایت از این حقوق معرفی نموده است. انچه در این اصل مورد نظر قانون گذار بوده اعمال قانون به طور یکسان نسبت به افراد بشر صرف نظر از تمایزات ظاهری است. با وجود تبعیض در شمول قانون نسبت به همه افراد شیرازه جامعه از هم می پاشد و احترام قانون فدای تبعیض های ناروا می شود. پس بر اساس ماده ۲۲ قانون اساسی حیثیت، جان، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند. بر اساس موضوع زبان مادری در این ماده تاکید بر حیثیت و حقوق افراد در این ماده می باشد که باید بدون تبعیض، از تعرض مصون بماند، و ممنوعیت زبان مادری اقلیت های زبانی، توسط گروه غالب، و هم چنین توهین و تحقیر زبان های مادری در جامعه می تواند ناقض این اصل از قانون اساسی باشد.
بخش سوم: آموزش به زبان مادری و امنیت ملی
به وجود آمدن زبان رسمی، زبان اصلی ارتباطات و زبان آموزشی همزمان به معنای منزوی شدن سایر زبان ها و گویش های محلی هم بود. جایگاه جدید زبان نوشتاری و پیشرفت علوم و آموزش هم به تنوع زبانی جامعه انسانی لطمات فراوانی زد، چرا که بخش بزرگی از زبانهای رایج دنیا فقط شفاهی بودند و یا سنت نوشتاری کمی داشتند.یکی از مهم ترین بحث های پیرامون زبان مادری رابطه آن با زبانی است که در نظام آموزشی هر کشور مورد استفاده قرار می گیرد. نظام آموزشی به خاطر گستردگی پوشش آن و نقشی که در روند فرهنگ پذیری و یادگیری زبان دارد به مهم ترین وسیله حفظ و نوسازی زبان ها تبدیل شده است. از قرن نوزدهم به این سو دو گرایش مهم در رابطه با زبان رسمی تحصیلی در نظام های آموزشی دنیا شکل گرفته است.
گرایش اول انتخاب و تحمیل یک زبان (زبان اکثریت در کشورهای چند زبانه و یا زبان استعماری در کشورهای مستعمره) به همه ساکنان کشور است. یکی از دلایل مهم این انتخاب نقشی است که سیاست های آموزشی برای زبان واحد آموزشی در شکل دادن به هویت جمعی و ملی یگانه و جلوگیری از چندپارگی و پراکندگی احتمالی در نظر میگیرند.برای طرفداران این نظریه به ویژه در کشورهایی که دارای تنوع زبانی و فرهنگی هستند چند زبانه شدن آموزش می تواند به تضعیف وحدت ملی و تقویت جنبش های قومی و ملی ویا گرایش های جدایی طلبانه منجر شود. از نظر تاریخی فرانسه یکی طرفداران جدی این گزینه بوده است.
گرایش دوم کشورهایی را در بر میگیرد که با به رسمیت شناختن تنوع زبانی اقلیت ها به آنها امکان می دهند زبان خود را در مدرسه (به عنوان زبان اصلی و یا زبان دوم) فرا گیرند. سیاست تنوع زبانی در حوزه آموزش گاه به صورت همزیستی برابر چند زبان و گاه به صورت وجود یک زبان اصلی در کنار امکان فراگیری زبان مادری برای اقلیت ها اجرا می شود. سوئیس، کانادا و بلژیک از نظر تاریخی کشورهایی هستند که تجربه آموزش همزمان و برابر چند زبان را بکار گرفته اند.
نکته ای که بسیار حائز اهمیت است سیستم آموزش کشور است که هر دو به زبان رسمی آموزش داده می شود. این سیستم بیشتر در کشورهایی که سیستم دو زبانه را قبول کردند اجرا می شود . بسیار حائز اهمیت است. در این شرایط شخص با هر زبانی که زبان مادری اش حساب می شود آموزش می بیند و در عین حال زبان رسمی دیگر را به صورت مکتوب و علمی یاد میگیرد. چون هر شخص با زبان مادری خودش بیشترین محصولات فکری را تولید می کند. با این شیوه مشکل زبان رسمی دیگر نیز حل می شود. از یک طرف شخص دو زبانه حساب می شود و در عین حال زبان مادری خود را به صورت علمی و رسمی (دولتی) یاد می گیرد. معمولا در چنین کشور هایی نمودار پیشرفت بالاست نمونه آن را می توان در کشورهای اسکاندیناوی به وضوح پیدا کنیم.(terzioğlu, 2007, 107)
تجربه بسیار جالب دیگر در این زمینه هند است که ۲۲ زبان آموزشی دارد. یکی از تازهترین تجربههای چند زبانی مربوط به کشور اسپانیا میشود که از اوایل سالهای دهه ۸۰ میلادی به این سیاست روی آورده است( http://asgharzareh.ir)
پژوهشهای جامعه شناسی نشان می دهد که سیاست چند زبانی در آموزش اثرات مثبتی روی حفظ و گسترش فرهنگ های بومی و یا میراث فرهنگی یک کشور بر جا میگذارد و به جذاب تر شدن آموزش رسمی برای اقلیت ها کمک می کند.
ایران از جمله کشور هایی است که سیاست تک زبانی را برگزیده است. بررسی های آماری نشان می دهد که میزان دسترسی به آموزش در مناطق اقلیت نشین ایران به طور محسوسی کمتر از مناطقی است که به زبان فارسی صحبت می کنند. برای مثال در حالیکه در سرشماری ۱۳۸۵ نرخ باسوادی در بسیاری از استانهای مرکزی ایران (فارسی زبان) مانند تهران، اصفهان، سمنان و یزد به حدود ۹۰ درصد می رسد، در استان سیستان و بلوچستان این شاخص از ۶۸ درصد و در کردستان از ۷۵ درصد فراتر نمی رود. www.amar.org.ir))
این تفاوتها در زمینه میزان ماندگاری در نظام آموزشی و یا راهیابی به آموزش عالی بسیار گسترده تر است. مناطق روستایی و شهرهای دورافتاده استانهای حاشیهای ایران که به زبان فارسی صحبت نمیکنند، محروم ترین مناطق آموزشی ایران هم به شمار میروند. برای نمونه احتمال دسترسی به آموزش عالی برای یک دختر روستایی در سیستان و بلوچستان بطور متوسط هشت برابر کمتر از یک دختر تهرانی است.
هر چند این نابرابری ها فقط به دلیل دشواری های زبانی و وجود زبان مادری متفاوت نیست و فقر و توسعه نیافتگی نیز از عوامل اثر گذار به شمار می رود، اما همان گونه که در پژوهش های جامعه شناسی هم به خوبی می توان دید، تحمیل زبان اکثریت به عنوان عامل نوعی سلطه فرهنگی در بعد نمادین و عینی اثرات منفی فراوانی در توسعه اجتماعی و آموزشی مناطق اقلیت ها بر جا می گذارد.
سیاستهای زبانی در آموزش ایران از ابتدای شکل گیری نظام آموزشی جدید هیچ گاه توجه به زبانها و گویش های بومی را در دستور کار خود قرار نداده است. در حالی که تناقضی میان یادگیری همگانی زبان فارسی به عنوان زبان ملی و رسمی همه ایرانیان و یادگیری زبانها و گویش های محلی وجود ندارد. سیاست تک زبانی در ایران یادگار دوران حکومت پهلوی بود. حکومت پهلوی بر پایه تبعیض و نابرابری بنا شده بود. ولی اقلیت ها نیز در ایران باید از کم ترین حقوق خود بهره مند گردند. یکی از اساسی ترین حقوق، حق بر زبان مادری و تحصیل به زبان مادری می باشد. هم اکنون در مدارس ایران تلاش فراونی برای آموزش زبان عربی (زبان دینی و زبان قرآن) به عنوان زبان سوم به کار میرود، در حالی که حدود یک سوم دانش آموزان ایران امکان یادگیری زبان مادری خود حتی در سطح ابتدایی و پایه را هم ندارند و گاه در مدرسه باید به زبانی که نمیشناسند، خواندن و نوشتن را بیاموزند.سیاست تک زبانی مصداق واقعی اعمال خشونت نمادین علیه کودکانی است که نوعی تحقیر فرهنگی را زندگی میکنند و فرصت نمییابند با اصلیترین میراث فرهنگی گروه اجتماعی که به آن تعلق دارند، به گونهای عمیقتر در چهارچوب آموزش رسمی آشنا شوند.
بسیاری از زبانها و گویشهای محلی ایران با راه یافتن به نظام آموزشی و مدارس و دانشگاهها میتوانستند حیاتی دوباره پیدا کنند و زمینهای برای بازسازی و مراقبت از این میراث فرهنگی چند هزار ساله فراهم شود. این زبانها و گویشها فقط ابزار ساده ارتباط میان انسانها نیستند، در دل هر یک از این زبانها و گویشها تاریخ، سنتها و فرهنگ و زندگی یک منطقه و یک همبود انسانی نهفته است.
یک ملت حق دارد که نه تنها به زبان خودش حرف بزند، بلکه این حق را هم دارد که آن زبان توسط دیگران هم به رسمیت شناخته شود و در رسانه ها و نظام آموزشی هم بتواند از آن استفاده کند. به خصوص برای زبان هایی که اقلیت ها با آن صحبت می کنند و اکثرا در بسیاری از کشورهای دنیا این زبانها نه در رسانه ها و نه در نظام آموزشی و نه در فعالیت های اداری به رسمیت شناخته نمی شوند. این مسئله یک نوع محرومیت برای اقلیت هایی است که زبان شان با زبان اکثریت متفاوت است، شناخته می شود.در ایران از دیرباز زبان فارسی، زبان رسمی ما محسوب می شود. چه در سطح تولید علمی و فرهنگی و چه در سطح نظام آموزشی و چه در سطح رسانه های اصلی کشور. ولی همزمان که در ایران زبان های دیگری هم وجود دارد که توسط گروه های وسیعی از مردم صحبت می شود و خیلی از افراد این کشور زبان اول شان زبان فارسی نیست.بنابر این با توجه به اینکه این زبان ها به جز در روابط غیررسمی، اجتماعی و خانوادگی کاربردی ندارند، این موضوع یک مشکل اجتماعی برای اقلیت های زبانی محسوب می شود. و این زبان ها را در معرض نابودی قرار می دهد..
طی سالیان دراز در ایران و در همه جای دنیا شاید تصور می شد که به رسمیت شناختن زبان های مادری راه را برای تضعیف وحدت ملی باز می کند. این تصور وجود داشت که با رسمیت شناختن این زبان ها جامعه را برای تجزیه و از هم فروپاشی و تضعیف یگانگی که در سایه یک زبان ایجاد می شود، آماده کرد. اما تجربه هایی که الان در دنیا وجود دارد نشان می دهد که هیچ تناقضی بین به رسمیت شناختن زبان های مادری و وحدت و یگانگی ملی وجود ندارد.مثلا در یک کشوری مثل هند ۲۲ زبان توسط نظام آموزشی به رسمیت شناخته می شود ولی هند همچنان یک کشور واحد باقی مانده است.
به عنوان یک تجربه اخیر باید به کشور اسپانیا اشاره کنیم که بعد از سقوط فرانکو در اواخر دهه هفتاد، زبان های محلی هم در کنار زبان های اسپانیایی به رسمیت شناخته شدند و بنابر این بچه هایی که زبان مادری شان به زبان اسپانیایی نیست، مجبور نیستند که شروع نظام آموزشی خودشان را با زبان اسپانیایی آغاز کنند و به تدریج زبان اسپانیایی را هم یاد می گیرند
آموزش به زبان مادری نه «خطرناک» بلکه موجب «تقویت امنیت ملی» است. بخشی از مخالفان آموزش زبان مادری، به ظاهر دغدغه مرزها و امنیت ملی دارند. اگر طرح این دغدغه را صرفا بهعنوان یک دغدغه قلمداد کنیم، باید به سخن بسیاری از کارشناسان برجسته جامعهشناسی و علوم سیاسی اشاره کنیم که صراحتا آموزش زبان مادری را موجب قوام امنیت ملی و اعتلای وحدت ملی میدانند. افرادی چون علی یونسی، علی ربیعی، مجتبی مقصودی، حمیدرضا جلاییپور، عبدالله رمضانزاده، هاشم هدایتی، مرحوم کاظم معتمدنژاد، کاووس سیدامامی، ابراهیم حاجیانی، احمد رضایی، ستار عزیزی، مصطفی ملکیان و دهها کنشگر و اندیشمند دیگر در گفتوگوهای متعدد صراحتا بر این باور هستند که آموزش زبان مادری نه موجب تضعیف که موجب تقویت امنیت ملی خواهد شد http://asgharzareh.ir)). فراتر از این بخشی از این کنشگران معتقد هستند تحقق این حق گروههای قومی و دیگر حقوق آنان، برای ثبات کشور و حفظ مرزها و حفظ امنیت ملی، یک ضرورت اساسی است. واقعیت این است که آموزش زبان مادری ربطی به وحدت ملی ندارد. تنوع زبانها از لحاظ گسترش فرهنگی، وحدت ملی را تقویت و فرهنگ را غنیتر میکند.آموزش زبانهای بومی وحدت ملی و زبان فارسی را تقویت میکند.
مطالعات انجام گرفته در بسیاری از کشورهای آفریقایی نشان می دهند که در جوامع نیازمند و ضعیف و در شرایطی که آموزش رسمی در میان بزرگسالان به ویژه زنان در سطح پایین قرار دارد، نیاز مبرم آموزش کودکان به زبان مادری در مدارس احساس می شود. از طرف دیگر، آموزش به یک زبان محلی یا ملی یا یک زبان بین المللی نیز مورد نیاز است. بنابراین امروزه بیشتر کودکان در سراسر جهان نیازمند یادگیری سه زبان مادری، محلی یا ملی و بین المللی در مدرسه هستند.
کسانی که نمیتوانند از زبان مادری خود به عنوان ابزار ارتباطی در امر آموزش استفاده کنند، معمولا بعدها در زندگی با مشکلات زیادی روبرو می شوند. مثلا آن ها کسب موفقیت در آموزش را کاری بسی سخت میدانند. این بدان معناست که فرصتهای آنها برای ارتقا سطح سواد خود و ورود به دانشگاه به شدت محدود می شود و بعدها ممکن است به جای دستیابی به فرصتهای شغلی بهتر، به شغلهای کم درآمد روی بیاورند. حتی ممکن است یافتن شغلی مناسب با درآمد کافی برای آنها امری سخت به نظر رسد. این مسئله می تواند به نارضایتی آنها از جامعه و در برخی موارد، روی آوردن آنها به جنایت و بزهکاری منجر شود.هیچ مدرکی وجود ندارد گواه بر اینکه آموزش به زبان مادری، امنیت را به خطر انداخته و تخلف و تخطی از قانون محسوب می شود. بیشتر کشورهای آفریقایی اذعان میکنند که تنوع زبانی یک واقعیت است و وحدت ملی نیازمند به رسمیت شناختن همه زبانها و افراد متکم بدانها می باشد.
تعدد زبانی در یک کشور نه تهدید است و نه مشکل بلکه نشان دهنده ثروت و دارایی آن کشور است. آنچه که اتیوپی از سال ۱۹۹۴ به بعد طی ۱۰ الی ۱۵ سال کسب کرد، نمونه بارزی از چند زبانگی در سطح بینالمللی محسوب می شود. در اتیوپی این تنوع زبانی است که مشخصه تعیین کننده است، نه برتری یک زبان واحد یا یکسانسازی زبانی و تبدیل یک زبان به زبانی دیگر. از حدود ۱۰۰ سال پیش، دولتهای روی کارآمده در اتیوپی به فکر اتخاذ سیاست تکزبانه کردن این کشور افتاده و زبان امحاری را به عنوان زبان اصلی در آموزش رسمی، قانونگذاری، بهداشت و موارد امنیتی برگزیدند. اما از سال ۱۹۹۴، این سیاست متحول شد بدین صورت که دولت، مسئولان ذیصلاح خود را به ۱۱ منطقه مختلف فرستاد که هر یک، وظیفه توسعه زبانهای بومی هر منطقه و استفاده از آنها به عنوان زبان رسمی مدارس همان مناطق را بر عهده داشت. این سیاست بسیار خوب پیش رفت و هزینه های مالی کمتری در پی داشت. گروه ها با هم مشارکت همگانی داشته و موسسات زیادی به منظور چاپ کتاب و ارائه خدمات ترجمه بوجود آمدند. اگر حل مسئله زبان در کشور بسیار فقیری چون اتیوپی ممکن شده است، پس چرا نتوان آن را در کشورهای دیگر نیز ممکن ساخت؟
[۱]برای مثال اصل اول قانون اساسی سال ۱۹۵۸ کشور فرانسه اعلام می دارد «فرانسه یک کشور جمهوری غیر قابل تفکیک تابع لائیسیته (بی دینی) مردم سالار و اجتماعی است که مساوات همه شهروندان را در مقابل قانون، بدون تمایز از حیث اصالت، نژاد و یا مذهب به رسمیت می شناسد و نمام اعتقادات را محترم می داند. اداره کشور تابع نظام تفکیک قوا خواهد بود»
[۲]ایه ۱۳ سوره حجرات « ای مردم ما شما را از جنس مرد و زن آفریدیم تا یکدیگر را بشناسید و بدانید که عزیزترین شما نزد پروردگار، با تقواترین شماست»