به طور کلی شیوه های فرزند پروری به عنوان یکی از عوامل محیطی اثر بخش در رشد شخصیت از جمله قابلیت های انطباقی در نظر گرفته شده است. در واقع، شیوه فرزند پروری نقش مهمی را در رشد عاطفی و اجتماعی نوجوان بر عهده دارد. کودکانی که والدین آنها از شیوه فرزندپروری مقتدر استفاده می کنند، گرما و پذیریش را تجربه کرده و از جانب والدین خود حمایت اجتماعی را دریافت می کنند. این کودکان مهارت های بهتری داشته و می توانند دوست مناسب را انتخاب و این دوستی ها را ادامه دهند؛ در نتیجه، در زمان برخورد با مشکل می توانند از کمک آنها بهره بگیرند. همچنین، این کودکان به واسطه عشق، حمایت و پذیرشی که از جانب والدین خود دریافت می کنند، یاد می گیرند که چگونه به طور موفقیت آمیز با مشکلات خود انطباق یابند (ولفرادت و همکاران، ۲۰۰۳). در مقابل، نوجوانانی که والدین شان از شیوه فرزندپروری سهل گیر استفاده می نمایند، به خاطر اینکه کنترلی بر فرزندانشان اعمال نکرده و در برابر کوچکترین درخواست های وی پاسخگو بوده اند، به صورت افراد ناپخته ای رشد یافته و هنگام مواجهه با ناملایمات تمایل به واپس روی دارند و نمی توانند سنجیده عمل کنند (پازانی، ۱۳۸۳). بنابراین، نمی توانند فشارهای وارده از استرسورهای محیطی را مدیریت نمایند و نمیدانند که چطور با مشکلاتشان مقابله کنند. و اما کودکانی که والدین شان از شیوه فرزند پروری مستبد استفاده می نمایند، احساس حقارت، بی کفایتی، ترس، ناتوانی در برقراری روابط عاطفی و اجتماعی، ناسازگاری و پرخاشگری می کنند (پازانی، ۱۳۸۳). بنابراین، از مهارت های اجتماعی و عاطفی مناسبی برخوردار نیستند، و در زمان مواجهه با مشکل نمی توانند با شرایط استرس زا بهگونه مناسبی برخورد کنند. نوجوانانی که تنبیه و طرد والدین را که جز ویژگیهای شیوه فرزند پروری استبدادی است، تجربه می نمایند با یک ترس پنهانی بالا در ارتباط با فقدان امنیت زندگی می کنند که این به نوبه خود، موجب بازداری رفتار فعال و انطباقی می شود (ولفرادت و همکاران، ۲۰۰۳).
پژوهش های داخلی و خارجی: رابطه بین شیوه های فرزند پروری و راهبردهای مقابله
راچکین و همکاران (۱۹۹۹) در پژوهشی به مقایسه سرشت، شیوه های فرزندپروری و راهبردهای مقابله بین نوجوانان بزهکار و گروه کنترل پرداخته و به این نتیجه دست یافتند که والدین نوجوانان بزهکار نسبت به گروه کنترل، بیشتر به طرد فرزندان خود می پردازند. همچنین، بین راهبرد مقابله اجتنابی و طرد والدین، و بین گرمای عاطفی والدین و راهبرد مقابله مسئله مدار ارتباط معنی داری وجود داشت. در پژوهشی (اوهارا و همکاران، ۲۰۰۰) که به بررسی ارتباط بین شیوه فرزندپروری ادراک شده و راهبرد مقابله در بیماران با اختلال افسردگی عمده پرداخته شده است به این نتیجه دست یافتند که مراقبت و توجه کم مادر و شیوه فرزند پروری به صورت حمایت بیش از حد به طور معنی دار پیش بینی کننده راهبرد مقابله هیجان مدار است. نتایج این پژوهش مطرح می کند که شیوه فرزند پروری مادر در کودکی با راهبرد مقابله در بزرگسالی مرتبط است. ولفرادت و همکاران (۲۰۰۳) در پژوهشی به بررسی سبک های فرزند پروری ادراک شده، شخصیت زدایی، اضطراب و رفتار مقابله ای در نوجوانان پرداخته و به این نتیجه دست یافتند که شیوه فرزندپروری مقتدر با بالاترین میزان کاربرد راهبرد مقابله فعال مرتبط بوده و شیوه فرزندپروری مستبد با پایینترین میزان کاربرد راهبرد مقابله فعال مرتبط شناخته شده است.
نیجهاف و انگلز[۱] (۲۰۰۷) در پژوهشی به بررسی ارتباط بین راهبرد مقابله، شیوه فرزندپروری و بیان دلتنگی در بین دانشجویان ترم اول پرداخته و به این نتیجه دست یافتند که افرادی که والدین آنها از شیوه فرزند پروری مقتدر و سهل گیر استفاده می کنند در مقایسه با افراد با والدین دارای شیوه فرزندپروری مستبد و بی تفاوت، بهتر قادر به مقابله با شرایط استرس زا بوده و از راهبردهای مقابله موثرتر از جمله راهبرد مقابله مسئله مدار استفاده می نمایند، و آن دسته از افرادی که والدین آنها از شیوه فرزند پروری بی تفاوت و استبدادی استفاده می کنند، از سطوح بالای راهبرد مقابله غیر موثر استفاده کرده و در شرایط استرس زا بیشتر مشکلات برونی سازی و درونی سازی را نشان می دهند. در مجموع، تحقیقات زیادی (مثل، براند، هاتزینگر، بک و هولسبر-تراکسلر[۲]، ۲۰۰۹) قویاً مطرح می کنند که شیوه فرزند پروری با شرایط روان شناختی نوجوان در هر دو جهت مثبت و منفی مرتبط است. گرمی، حمایت، تقاضا و پاسخدهی بالای والدین با افزایش صلاحیت و توانمندی ها و راهبرد مقابله مسئله مدار فعال مرتبط بوده و برعکس، شیوه فرزند پروری مبتنی بر غفلت، طرد و سرزنش به طور برجسته ای با راهبرد مقابله هیجان مدار و اجتنابی مرتبط است.
[۱]- Nijhof & Engels
[۲]- Brand, Hatzinger, Beck, & Holsboer-Trachsler