اختصاصدهی شهر به خود که در نظریهی لوفور نقش مهمی بازی می کند عبارت است از امکان بهرهمندی از خدمات و فضاهای شهری و استفاده کردن از آنها طوری که ارزش مبادله فضاها با ارزش مصرف جایگزین شود. عواملی که در میزان اختصاصدهی شهر به خود تاثیرگذار هستند میزان «کنترل و مالکیت»، «سرزندگی شهری» و «سهم فیزیکی» از فضاهای شهری است. تصویر شمارهی (۳) نشان میدهد که عوامل تاثیرگذار بر ادارک از «اختصاصدهی شهر به خود»، در ارتباط با کدام فراگردهای شهری قابل بررسی هستند. چنانکه تصویر (۳-۳) نشان میدهد اختصاصدهی شهر به خود و به تبع آن حق به شهر، اساسای مفهومی میانرشتهای است که البته در این پژوهش با رویکرد جامعهشناسانه مورد بررسی قرار میگیرد.
انسانها تصمیم نمیگیرند که فضایی را اشغال کنند. اشغال فضا بخش ناگزیر وجود هر موجود انسانی است. از این رو هرگونه فعالیت انسانی با پرکردن یک فضا ممکن می شود. بنابراین ویژگیهای فضاهای پرشده می تواند محدودیتهایی را برای عمل انسان به بار بیاورد. در ادامه عوامل سهگانهی تاثیرگذار بر بعد «اختصاصدهی شهر به خود» مورد بررسی قرار میگیرد.
۳-۲-۲-۱-۱- سرزندگی
لوفور سرزندگی شهری را یکی از عوامل اساسی اختصاصدهی فضا به خود میداند. به اعتقاد وارنا (۲۰۱۱) که مفهوم سرزندگی شهری را در پایان نامه ی دکتری خود از کار لوفور استخراج کرده است، سرزندگی دارای ابعاد سهگانهی «احساس امنیت»، «امکان تفریح و ماجراجویی» و «وجود امکانات ارتباطی در شهر» است.
۳-۲-۲-۱-۱-۱- احساس امنیت: ناامنی ناشی از فضا
یکی از مسائلی که آرامش شهروندان و شهر را تهدید می کند مسالهی ناامنی در شهر است. ناامنی و بروز جرایم در شهر بر کیفیت زندگی شهروندان تاثیر میگذارد. فضاهای عمومی مانند میادین و بازارها و خیابانها برخی از جذابترین شاخص های زندگی شهریاند. هنگامی که به علت جرم و جنایت نتوان از این فضاها استفاده کرد، تاثیر منفی بر جذابیت زندگی میگذارد و افرادی که در آنجا زندگی می کنند، اگر بتوانند به حومهها عزیمت می کنند (گوتدینر و باد، ۱۳۹۰: ۲۸۵).
ازین جهت بروز جرایم و احساس ناامنی در شهر نه تنها به افراد و گروهها صدمه میزند بلکه به ارزش محلههای شهری و ارزش دارایی های افرادی که در محلههای جرمخیز زندگی می کنند نیز آسیب میرساند و می تواند آسیبهای اقتصادی نیز به بدنهی شهری وارد کند. توجه به احساس امنیت در ادبیات جامعه شناسی شهری ایران در سالهای اخیر افزایش یافته است. برای نمونه موسوی، حکمتنیا و درینی (۱۳۸۷) نشان دادهاند که جنسیت یکی از عوامل زمینهای تبیینکننده تفاوت در احساس امنیت شهری است. به خصوص توجه به رابطه میان احساس امنیت و عملکرد و ویژگیهای پلیس و نیروهای امنیتی در شهر مورد توجه ویژهای قرار گرفته است (پناهی و همکاران، ۱۳۸۹؛ تاجران وکلاکی، ۱۳۸۸؛ الیاسی و رادان، ۱۳۸۶؛ منعام و ضرابیان، ۱۳۹۱). طوسی و ساعی (۱۳۹۰) به مطالعه تاثیر انعکاس خشونتهای شهری بر احساس امنیت شهروندان شهر تهران پرداخته و نشان دادهاند که حوادث خشونتبار شهری در حافظه جمعی شهروندان حک شده و سبب کاهش میزان احساس امنیت در شهر شده است. سلطانی، ایزدی و محمدی (۱۳۸۸) به تاثیر ویژگیهای کالبدی بر احساس امنیت شهروندان در فضاهای شهری توجه نشان دادهاند. یافته های آنان نشان میدهد که عبور از معابر کمعرض (کمتر از چهار متر) و زندگی در کنار زمینهای بایر سبب افزایش احساس ناامنی در شهروندان می شود. توجه به احساس امنیت زنان را میتوان در کاری که زنجانیزاده (۱۳۸۰) انجام داده است مشاهده کرد. او با تاکید بر مردانه بودن تولید خدمات و فضاهای شهری بر لزوم ایجاد کمیتههای زنانه در مدیریت شهری تاکید می کند.
ناامنی در شهر و احساس ناامنی دو موضوع تحلیلی متفاوت هستند. چه بسا امنیت بالا، ولی احساس ناامنی، به دلیل حافظه تاریخی ساکنان شهر از اتفاقاتی که در گذشته رخ داده است، بالا باشد و یا این که امنیت پایین باشد، ولی به دلیل اطلاعرسانی نادرست و پوشش ندادن حوادث در رسانه ها، این امر احساس ناامنی زیادی را در ساکنان شهر به بار نیاورد. بنابراین زمانی که صحبت از احساس ناامنی می شود، رجوع ما به آمار رسمی جرایم و میزان آن در شهرها نیست بلکه هدف توجه به احساس و برداشت ساکنان شهر و وجدان جمعی اجتماعات شهری در مورد مسالهای تحت عنوان «امنیت شهری» است. ترس و عدم احساس امنیت را میتوان همانطور که به عنوان یک مسالهی فضایی مطرح است، به مثابهی یک مسالهی اجتماعی که در بسیاری از موارد در ارتباط تنگاتنگ با فضاهای شهری قرار دارد نیز مطالعه کرد (فنستر، ۲۰۰۵). این درست است که ناامنی شهری پدیدهای فراگیر است و زن و مرد نمیشناسد، اما احساس ناامنی تجربهای متمایز در میان زنان و مردان است. ناامنی برای زنان عموما پدیدهای است که مستقیما محصول و متاثر از جنسیت آنهاست و بیشترین احساس ناامنی در زنان، احساسی است ناشی از تجاوزاتی که ممکن است به حریم جنسیشان صورت بگیرد. مسالهی ناامنی جنسی زنان به شکلی گسترده مورد توجه ادبیات جرم شناسی قرار گرفته است. اما بررسی این پدیده در شهر، و مطالعه رابطه ناامنی شهری با مفهومِ حق به شهر، جزو موضوعات جدید در مطالعات شهری است.
مسالهی ناامنی جنسیتی در شهرهای ایرانی پدیدهای است که توجه به آن به دو دلیل اهمیت دارد. یکی این که بحث ناامنی معمولا به شکل عام و در تحلیل خشونت شهری مطرح شده است. چرا که جرایم بیشتر توسط مردان روی میدهد و قربانیان آن عموما مردان هستند. آمار شهرهای آمریکا نشان میدهد که مردان شهری ۶۴ درصد بیش از میانگین مردان حومه نشین یاروستایی، و ۴۷ درصد بیش از زنان قربانی خشونت شده اند (گوتدینرو باد، ۱۳۹۰: ۲۸۷).
اینکه چرا درصد عاملان و قربانیان خشونت در مردان بیش از زنان است در ادبیات جرم شناسی تحلیلهای متفاوتی دارد ولی واقعیتی که وجود دارد این است که مسالهی جرایم جنسی در کنار آمار بالای خشونتهای مردانه مورد بررسیهای کمتری قرار گرفته است. ادبیات ناامنی جنسی در ایران نیز محدود است. دومین مساله این است که ناامنی جنسی در شهر را میتوان مستقیما در ارتباط با مفاهیم دیگری مورد مطالعه قرار داد که در آرای دو تن از جامعه شناسان شهری برجسته معرفی شده اند. اولین اندیشمند هانری لوفور است که مفهوم حق به شهر را مطرح کرده است. میتوان این بحث را مطرح کرد که ترس زنان در استفاده از فضاهای شهری عمومی مانند خیابانها، وسایل نقلیهی جمعی و پارکهای شهری یکی از مهمترین عواملی است که اجازه نمیدهد زنان به «حق به شهر» دست بیابند. مثالها در این زمینه بسیارند. شهر ایرانی اساسا در سیطرهی مردان است. فضا و زمان مناسب با فراگردهای اجتماعی مردان تعریف شده است و زنان به شکلی آگاهانه استفادهی خود را از فضاها و زمانهای شهری محدود کرده اند. پارکها، خیابانها، کوچهها، پلهای عابران پیاده، خیابانهایی که محل کسب و کار هستند، فضاهای سربسته مانند مراکز خرید، دانشگاهها و .. همه طوری طراحی شده اند که زنان نمیتوانند با احساس امنیت کامل از آنها استفاده و در آنان مشارکت کنند در حالیکه استفادهی کامل و شرکت در فراگردهای شهری، ارکان اساسی حق به شهر در اندیشهی لوفور را تشکیل می دهند (فنستر، ۲۰۰۵).
زمانهای زندگی روزمره نیز برای زنان چند پاره شده است. آنان باید ملاحظات زمانی را همواره در فرایندهای اجتماعی خود در نظر داشته باشند. زمان و مکان شهری برای زنان به دو بخش «امن» و «ناامن» تقسیم بندی می شود. آنان نمیتوانند برحسب نیازهای خود و نیازهای مبتنی بر نقشهای خود به استفاده از شهر بپردازند.
اندیشمند دیگر جین جیکوبز است که نمیتوان اهمیت او را در شکلدهی نظامهای امنیتی محلهای و همسایگی در شهرهای آمریکای شمالی نادیده گرفت. جیکوبز به تحلیل امنیت در فضاهای شهری پرداخته و به مبحث «در معرض دید بودن» توجه کرده است (شارع پور،۱۳۸۹: ۲۱۹-۲۱۶). بحث ما این است که این مساله در شکل شهرهای ایرانی مورد توجه قرار نگرفته است. خیابانهای کم عرض، ساختمانهایی با تعداد طبقات بالا، عدم تعبیهی نور کافی در گذرگاه های شهری، دور کردن عامدانهی برخی فضاها از معرض دید مانند پلهای عابران پیاده و اتوبوسهای شهری که به علت نصب آگهیهای تبلیغاتی که بر بدنهی آنها تعبیه شده است از معرض دید ساکنان شهر دور شده اند و … همه مسائلی است که در برنامه ریزی شهرهای ایرانی مورد توجه قرار نگرفته است.
جنبه دیگری از رابطه ی ناامنی و حق به شهر این است که نه تنها بروز ناامنی در شهر امکان استفادهی مناسب از فضاهای شهری را از زنان سلب می کند بلکه امکان شرکت آنان در تولید فضای شهری را محدود می کند. فرایند تبدیل مکان جغرافیایی شهر به فضا فرایندی است که تنها با شرکت افراد در فراگردهای شهری و پر کردن فضاهای شهری با روابط اجتماعی ممکن می شود (دوسرتو، ۱۹۸۴: ۱۱۷). ناامنی در شهر سبب می شود که برقراری روابط اجتماعی برای زنان تنها در زمان ها و مکان های خاصی امکان پذیر باشد. شکل گیری «پراکسیس» شهری برای زنان محدود به زمانهایی می شود که آنان میتوانند از مکانهای شهری استفاده کنند که خود بار دیگر مشمول محدودیتهای جنسیتی می شود. و این به چرخهای باطل میانجامد چرا که عدم شرکت زنان در شکل گیری فضاهای شهری سبب می شود شهر بیش از پیش جنبه های مردانهی خود را حفظ و بازتولید کند.
پژوهش در زمینه رابطه ناامنی جنسی زنان و حق به شهر با این پرسش بنیادین آغاز می شود که آیا احساس ناامنی جنسی مانعی در برابر به دست آوردن حق به شهر (به معنای لوفوری) آن می شود؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید ضمن بررسی ناامنی جنسی زنان و اثبات وجود آن، تاثیر احساس ناامنی جنسی در زنان بر مولفههای حق به شهر لوفور (استفاده از فضاهای شهری و شرکت در فراگردهای شهری و تبدیل مکان به فضا) سنجیده شود.
ناامنی فضایی جنبه عینی فضا نیست بلکه وجهی انتزاعی دارد. برخی از نمونههای طراحی شهری که ممکن است احساس ناامنی را در زنان ایجاد کنند از این قرار هستند:
- دیدناپذیری: یکی از نمودهای ناامنی فضایی، فضاهایی هستند که به دلیل دیدناپذیر بودن در زنان تولید ناامنی احساس ادراک شده می کنند. فضاهایی مانند پلعابر پیاده، تونلهای زیرزمینی عابر پیاده اتوبانها و کوچههای خلوت بدون دید منازل مسکونی. دیدناپذیری دارای دو جنبه وجود موانع دید و عدم وجود روشنایی خوب در معابر شهری است. در مورد موانع دید میتوان به نصب تابلوهای تبلیغاتی در اطراف پلهای عابر پیاده، (که امکان دیده شدن شهروندانی را که روی پل حرکت می کنند کاهش میدهد) و تونلهای زیرزمینی عابر پیاده اشاره کرد. عدم بهرهمندی از روشنایی مناسب در ساعات تاریک روز نیز می تواند فضاها را ناامن سازد. اگر با رویکرد جیکوبز به فضاهای دیدناپذیر بنگریم، با توجه به این که خودِ شهروندان در کنار فضای مساعد شهری بهترین سازوکار امنیت شهری را میسازند، فضاهایی که از دیدرس شهروندان دور باشند، ناامنی بالایی خواهند داشت (شارعپور، ۱۳۸۹: ۲۱۷).
- کاربریهای ناهمخوان شهری: وجود کاربریهای ناهمخوان شهری در کنار هم، مانند بافتهای کارخانهای و کارگاهی در کنار منازل مسکونی، به دلیل بالا بودن رفت و آمد وسایل نقلیه و افراد از تمام اقشار و طبقات مختلف و احتمال حضور کارگران شبانهروزی در کارخانهها که عموما مرد هستند و در شهر تهران، جمعیت بالایی از آنان را مهاجران تشکیل میدهند، سبب ایجاد ادراک ناامنی در ساکنان منطقه می شود.
گریزناپذیری: فضاهای بسته پل عابر پیاده، خیابانهای بدون پیادهرو که در آن فضای خاصی برای جدا کردن محل عبور عابران و عبور اتومبیلها در نظر گرفته نشده است.