اجرای آرای داوری در ایران
در حقوق ایران، صرف نظر از معاهدات دو جانبه در زمینه اجرای احکام داوری تجاری بینالمللی، رژیم اجرایی احکام این نوع داوریها بر اساس کنوانسیون نیویورک و قانون داوری تجاری بینالمللی ایران استوار است. بدین منظور، با توجه به گفتههای پیشین در مورد کنوانسیون نیویورک، در این قسمت صرفاً به قانون اجرای احکام داوری تجاری بینالمللی ایران پرداخته میشود:
قانون داوری تجاری بینالمللی مصوب ۱۳۷۶ تحول مهمی در نظام داوری در حقوق ایران به وجود آورده است. قانون مذکور مقتبس از قانون نمونه داوری آنسیترال (۱۹۸۵) است که خود آن نیز بر اساس دکترین و رویه بینالمللی تنظیم گردیده است. با تصویب قانون داوری تجاری بینالمللی ایران، یک منبع حقوقی مهم و تعین کننده وارد نظام حقوقی ایران شد.
در قانون مذکور مقررات مربوط به اجرای احکام داوری، در ذیل فصل هشتم آمده است.
طبق ماده ۳۵ قانون داوری تجاری بینالمللی ایران:
«۱- به استثنای موارد مندرج در مواد (۳۳)[۱] و (۳۴)[۲]، آرای داوری که مطابق این قانون صادر شود، قطعی و پس از ابلاغ لازمالاجرا است و در صورت درخواست کتبی از دادگاه موضوع ماده (۶) ترتیبات اجرای احکام دادگاهها به مورد اجرا گذاشته میشوند …
۲- در صورتی که یکی از طرفین از دادگاه موضوع ماده (۶) این قانون درخواست ابطال رأی داوری را به عمل آورده باشد و طرف دیگر تقاضای شناسایی یا اجرای آن را کرده باشد، دادگاه میتواند در صورت درخواست متقاضی شناسایی یا اجرای رأی، مقرر دارد که درخواست کننده ابطال، تأمین مناسب بسپارد.»
مهمترین امتیاز داوریهای بینالمللی مشمول قانون مذکور از حیث اجرا در همین ماده ۳۵ است که مقررات آن روشن است: اولاً، رأی صادره در داوریهای بینالمللی، همانند رأی صادره در دادگاههای داخلی اجرا میشود و قطعی و لازمالاجرا است. ثانیاً در مواردی که درخواست ابطال رأی مطرح شده، دادگاه میتواند از طرف متقاضی ابطال، تأمین مناسب بگیر تا از درخواستهای بیمورد و واهی که باعث تأخیر در اجرای رأی میگردد، جلوگیری شود.[۳]
همچنین ماده ۶ قانون مزبور در رابطه با مرجع درخواست اجرا، مقرر میدارد:
«انجام وظایف مندرج در … و ماده (۳۵) به عهده دادگاه عمومی واقع در مرکز استانی است که مقر داوری در آن قرار دارد و تا زمانی که مقر داوری مشخص نشده، به عهده دادگاه عمومی تهران است …»
۲-۲) نظارت قضایی بر آرای داوری
بررسی اسناد بینالمللی موجود در زمینه شناسایی و اجرای آرای داوری خارجی و نیز مقررات نظامهای حقوقی ملی، تقریباً بدون استثنا سه محور اول و غالباً چهار محور نقض حدود اختیارات قضایی، نقض اصول رسیدگی ترافعی، مخالفت با نظم عمومی و الزامآور نبودن، تعلیق یا ابطال رأی داوری را محورهای اصلی نظارت قضایی و جهات ردّ درخواست اجرای رأی دانستهاند. این محورها در کنوانسیون نیویورک منعکس شده و بدین ترتیب به عنوان بخشی از نظام حقوقی اکثریت کشورهای جهان در آمده است. گرچه در فرض عدم قابلیت اعمال کنوانسیون اعم از اینکه به دلیل عدم الحاق کشوری به آن باشد یا به دلیل عدم شمول قلمرو کنوانسیون (مثلاً به واسطه استفاده از شرط رفتار متقابل یا …)، باز در رژیم اجرایی آرای داوری خارجی موضوع نظامهای حقوقی داخلی، جهات مزبور به وضوح دیده میشود. با این تفاوت که ممکن است اوصاف عمومی مذکور در رابطه با این جهات در کنوانسیون، در نظامهای حقوقی ملی، مفقود باشد. به عنوان مثال، ممکن است جهات مزبور در خارج از چارچوب کنوانسیون حالت شرطیّت داشته باشد و نه مانعیّت، و به تبع، اثبات وجود این شروط بر خواهان باشد، نه بر خوانده؛ یا در چارچوب یک نظام حقوقی ملی جهات مذکور حصری نباشند؛ یا کاملاً اجباری باشند و به صلاحدید دادگاه واگذار نشده باشند و… .[۴]
به هرحال ملاحظه سه نکته در رابطه با جهات ردّ، مفید است:
۱- با اینکه همگان بر رعایت حدود اختیارات قضایی توسط داوران (یعنی با وجود یک قرارداد معتبر و احترام به قلمرو و چارچوب آن)، رعایت اصول رسیدگی ترافعی، (یعنی تأمین عدالت دادرسی با احترام به اصل بیطرفی، ابلاغ مناسب و حق دفاع) و رعایت اصول مربوط به نظم عمومی مقر دادگاه اجرا کننده رأی اتفاق نظر دارند، ولی در مورد حدود دلالت این مفاهیم، به ویژه در دهه اخیر تردیدهای زیادی به وجود آمده و برخی معتقدند که در تمام موارد فوق باید معیارهای بینالمللی و نه معیارهای محلی و ملی را ملاک عمل قرار داد. این دسته از نظریهپردازان به همین دلیل ارجاعهای مکرر کنوانسیون نیویورک به نظام حقوقی ملی قابل اعمال را مورد انتقاد قرار دادهاند. همچنان که با طرح مسئله ابطال یا تعلیق رأی به عنوان یک مبنای ردّ درخواست اجرا مخالف بوده و معتقد به سلب اثر بینالمللی ابطال و محلی تلقی کردن آن هستند. به نظر میرسد که دستکم، کشورهای جهان سوم آمادگی صرفنظر کردن از حق اعمال نظارت قضایی بر پایه معیارهای ملی مطروحه در نظامهای حقوقی خود را که به هدف تأمین مصالح و منافع ملی است، ندارند و در کنوانسیون نیویورک نیز با توجه به ارجاعات مکرر به نظامهای حقوقی ملی، تاب چنین تفسیری دیده نمیشود.
۲- گرچه، همانطور که گفته شد، در فرض قابلیت اعمال کنوانسیون نیویورک، محورهای مورد اشاره، تنها جهات ردّ درخواست اجرای رأی هستند، ولی در فرض عدم قابلیت اعمال کنوانسیون، نمیتوان به حصری بودن جهات مزبور مطمئن بود. چه، به عنوان نمونه، در گذشتهای نزدیک در حقوق آلمان و ایتالیا، تودیع رأی در دادگاه محلی، یک قاعده امری بود. به موجب حقوق ایتالیا، تودیع رأی باید ظرف پنج روز پس از امضای رأی داوری به عمل میآمد و تنها پس از صدور قرار دادگاه محلی، رأی داوری اعتبار امر مختومه را کسب مینمود. در آلمان، تودیع رأی به دادگاه محلی دارای محدودیت زمانی نبود. اما به هر حال، با تودیع، رأی داوری وصف الزامآور به خود میگرفت و دستور اجرا تنها اثر یا قوه اجرایی به رأی اعطا مینمود. گرچه مقررات حقوقی ایتالیا و آلمان به ترتیب پس از اصلاحات سالهای ۱۹۸۳ و ۱۹۸۶ تغییر نموده و بسیار معتدلتر شده است، ولی هنوز در بسیاری از کشورهای جهان شرط تودیع رأی داوری به دادگاه محلی، از جمله شرایط قابلیت اجرای آن است. بدین ترتیب عدم تودیع یا عدم ایفای برخی شروط دیگر به صورت مبانی اضافی و اختصاصی ردّ اجرای رأی داوری خارجی در برخی نظامهای حقوقی دیده میشود.
۳- یکی از مبانی ردّ درخواست اجرا، در آرای صادره علیه دولتها و مؤسسات دولتی، مسأله مصونیت دولتهاست. این امر گرچه به طور معمول جزء محورهای مشترک نظارت قضایی ذکر نمیشود و مبنای آن نیز بیشتر احترام به حاکمیتهای مساوی و نزاکت است تا کنترل قضایی، ولی در عمل بررسی آن به عنوان یکی از موانع اجرا در کنار سایر موانع مرسوم است و تحولات اخیر در نحوه نگرش نسبت به موضوع، مقتضی بررسی دوباره مفهوم مصونیت قضایی و اجرایی دولت و حدود آن است.[۵]
از میان تمامی موانع اجرای آرای داوری، آنچه در این پژوهش محل بحث است، نظم عمومی است. لذا در مباحث آتی، صرفنظر از دیگر موارد، تنها به این موضوع پرداخته خواهد شد.
۴۲- درخواست ابطال رأی.
۴۳- بطلان رأی.
۴۴- محبی، محسن، «امتیازات داوری از حیث اجرای رأی داوری»، مرکز داوری اتاق بازرگانی ایران، ۱۳۸۲، صص ۱۴-۱۵٫
۴۵- جنیدی، لعیا، منبع پیشین، ص ۲۳۸٫
۴۶- همان، ص۲۴۰٫