18
20
20
21
21
22
26
27
27
27
28
OCD 28
30
31
32
33
34
37
37
37
38
39
40
41
42
44
(FFM 45
46
46
46
47
47
48
فصل سوم
روش پژوهش
54
54
54
54
54
55
55
56
فصل چهارم
یافته های پژوهش
59
59
59
59
61
61
61
61
62
62
63
63
64
64
64
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
69
69
72
73
منابع و مآخذ 74
منابع 75
پیوست ها و ضمائم 84
مقدمه
رابطه بین شخصیت و آسیب شناسی روانی ازنظر مفهومی پیچیده بوده و مدلهای مختلفی در این راستا بوجود آمده اند تا وسعت روابط ممکن را تحت پوشش قرار دهند، که مدلهای ذیل از جمله ی این مدلها می باشند:
الف) مدل عوارض یا مدل اسکار: مطابق با این مدل، رشد آسیب شناسی روانی، شخصیت پیش مرضی فرد را تغییر می دهد؛ ب) مدل پاتوپلستی یا مدل تشدید : این مدل فرض می کند که ویژگی های شخصیتی ممکن است سیر، شدت، پیش آگهی و ظهور اختلالات محور یک را متاثر کند؛ ج) مدل آسیب پذیری: این مدل فرض می کند که صفات شخصیتی ممکن است فرد را نسبت به شکل خاصی از آسیب شناسی روانی آسیب پذیر کند؛ د) مدل پیوستاری: در این مدل فرض می شود که صفات شخصیتی و ظهور علائم آسیب شناسی روانی در یک پیوستار قرار دارند به عبارت دیگر در این مدل رابطه بین شخصیت و آسیب شناسی روانی، ابعادی است و ه) مدل علی مشترک : هر دو تحت تأثیر یک متغیر دیگر هستند (بینونو و استین ، 2003؛ کریستنسن و کسینگ ، 2006). در دهه ی1990 در باب مطالعات مربوط به روابط بین شخصیت و آسیب شناسی روانی تجدیدنظرهایی صورت گرفت و از آن زمان تاکنون تحقیقات دراین حوزه رشد کرده است (واتسون و کلارک، 1994؛ به نقل از واتسون،a 2005).
بسیاری از تحقیقات در شخصیت و روانشناسی بالینی، فهم روابط بین اختلات روانی و تغییر ابعاد شخصیت بهنجار را هدف خود قرار دادهاند. بسیاری از این بررسی ها مدل پنج عاملی ساختار شخصیت را به کار گرفتهاند و بطور کلی نتایجی همسو با روابط مفهومی بین ابعاد شخصیت واختلالات گوناگون نشان دادهاند (آشتون،a 2008).
2-1 بیان مساله
اختلال وسواسی- جبری یک اختلال اضطرابی ناتوان کننده است که با افکار وسواسی مقاوم (افکار، تکانهها یا تصاویر مزاحم) و یا اعمال وسواسی (رفتارهای تکراری یا اعمال ذهنی متمرکز بر کاهش استرس) تعریف شده است و ناراحتی قابل ملاحظه و اختلال در عملکرد اجتماعی و شغلی قابل ملاحظه ای را باعث می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000؛ کران، سینمن، داونپورت، 1996). اگرچه پیشتر اختلال وسواسی- جبری اختلال نسبتاً نادری محسوب می شد ولی تخمین های اخیر دامنهی شیوع آن را در طول عمر%3/2 برآورد کرده اند (روسییو، استین، چییو و کسلر، 2010) و برآورد بالینی افکار وسواسی و اعمال وسواسی در دامنه ی13/0 تا 49/0 قرار دارد (فولانا و همکاران، 2009). اختلال وسواسی- جبری معمولاً با اختلال های مهمی همراه است. دادههای حاصل از تکرار مطالعه ملی همبودی اختلال وسواسی- جبری با سایر اختلالات روانی، این اختلال را به عنوان یک اختلال اضطرابی معرفی نموده است که از نظر آسیب زایی در طبقه بندی “جدی” قرار می گیرد. لازم بذکر می باشد که این نوع طبقهبندی با بکارگیری شاخص های مختلفی، از جمله سابقهی اقدام به خودکشی در طول 12 ماه گذشته، یا ناتوانی کاری قابل توجه و یا اختلال در نقش (کسلر، برگلاند، دملر، مریکانگاس و والترز، 2005) تعیین می شود. همچنین روسییو و همکاران (2010) گزارش نموده اند که مبتلایان به این اختلال در طول 12 ماه اختلال نقش جدی درمقیاس ناتوانی شیهان نشان دادند (لئون، الفسون، پرترا، فاربر و شیهان، 1997). )، این در حالی است که بیش از 90% افراد جامعه علایم وسواسی- جبری را با همان کیفیت و شکل افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری تجربه می کنند (راکمان و دسیلوا، 1978؛ پوردون و کلارک، 1993) و همین امر لزوم بررسی و شناخت علایم وسواسی- جبری را دوچندان می نماید، چراکه می تواند به شناسایی دقیق، ارزیابی و درمان این اختلال کمک نماید.
عوامل متعددی همچون سبک تربیتی والدین، عوامل ارثی و ژنتیکی، استرسورهای زندگی، ویژگیهای روانشناختی منحصر به فرد افراد و … در ایجاد و نگهداری این اختلال نقش دارند که یکی از مهمترین این عوامل در شروع و نگهداری اختلال وسواسی- جبری، صفات شخصیتی افراد می باشد. از این رو محققان و متخصصان از دیرباز به مطالعه ی صفات شخصیتی دخیل در ایجاد اختلالات روانی همچون اختلال وسواسی – جبری علاقه مند بوده اند (کلونینجر، 1987؛ آیزنک و آیزنک، 1985؛ ژانت، 1903؛ زاکرمن و همکاران، 1993) و بر همین اساس دیدگاههای مختلفی برای مطالعه ی نقش شخصیت و صفات شخصیتی در اختلال وسواسی- جبری مطرح شده است.
بررسی آسیبهای شخصیت در قالب ارتباط موجود بین اختلال وسواسی- جبری و شاخص های اختلالات محور II توجه زیادی را به خود جلب نموده است. با وجود این، دیدگاه مقوله ای مورد انتقادات بسیاری واقع شده است، چرا که بسیاری از طبقات تشخیصی اختلالات شخصیتی همپوش میباشند. بنابراین عدم تمییز دقیق مفهوم تشخیصی یک اختلال شخصیتی در مقایسه با اختلال دیگرمی تواند کاربرد بالینی این نوع طبقه بندی را محدود نماید. در واقع استدلال می شود که اختلالات شخصیتی تفاوت های دوگانهی مفروض در دیدگاه مقوله ای را دقیقاً منعکس نمینمایند. بلکه پیوستاری از عملکرد را منعکس می نماید که در آن مرزهای بین شخصیت های بهنجار و نابهنجار مشخص نمی باشد (سالزمن و پیج،2004).
بنابراین با توجه به این محدودیتها، توجه به سمت استفاده از دیدگاه ابعادی متمرکز شده است. در این دیدگاه اخذ نمرات بسیار بالا در صفات مختلف شخصیتی به همراه وجود پریشانیهای شخصی برای نشان دادن وجود آسیبهای شخصیتی بکار گرفته می شود. علاوه بر این، بررسی تعداد ملاکهای مشاهده شده در مورد یک اختلال می تواند به عنوان ابزاری برای قضاوت در مورد شدت اختلال مورد استفاده قرار گیرد (اگان، ناتان و لوملی ، 2003). این رویکرد این مزیت را دارد که درباره ی صفات شخصیتی افراد، به ویژه در رابطه با صفات شخصیتی بهنجار و قضاوت در باب طیف قرار گیری آنها (یعنی امکان قضاوت در مورد بهنجار یا نا بهنجار تلقی شدن شدت صفت مد نظر) اطلاعات سودمندی را ارائه می نماید. اگرچه تحقیقاتی که دیدگاه ابعادی را در مطالعه شخصیت و نشانه های وسواسی- جبری بکار برده اند به نتایج جالبی دست یافته اند، ولی مطالعات بسیار اندکی اختلال وسواسی _ جبری را در این ابعاد بررسی کرده اند و همین امر لزوم بررسی های جامعتر در این خصوص را نمایان میسازد.
هم اکنون مدل پنج عاملی از شخصیت (FFM) یکی از رایج ترین و مقبول ترین مدلها در باب ساختار شخصیتی بهنجار می باشد و پرسشنامه ی شخصیتی NEO PI-R در این راستا و به منظور ارزیابی این مدل پنج عاملی از شخصیت گسترش یافته است، که این پرسشنامه از پنج حوزه ی صفات شخصیتی گسترده تشکیل شده است که این پنج حوزه عبارتنداز: روان نژندی، برونگرایی، توافق، باز بودن به تجربه، و با وجدان بودن، که هر یک از این پنج حوزه ی گسترده صفات از شش صفت یا رویه سطح پایینتر تشکیل یافته اند. بنابراین تجزیه و تحلیل شخصیت در سطح این رویه های سطح پایینتر به بدست آمدن تحلیل های جزئیتر و اختصاصیتری را در خصوص شخصیت ممکن میسازد.
علاوه بر اینها، از آنجایی که مدل پنج عاملی سبک های انگیزشی و عاطفی و میان فردی را که به طیف گسترده ای از تشخیصها مربوط می باشند مورد سنجش قرار می دهد، بنابراین بررسی صفات مربوط به این مدل پنج عاملی در افرادی که تجربه علایم وسواسی-جبری را دارند ممکن است در شناسایی صفاتی که به طرق متفاوتی به نگهداری از وسواسهای فکری و عملی کمک مینمایند مفید واقع بشود.
از طرفی، با توجه به این موضوع که اختلال وسواسی– جبری یک اختلال ناهمگن می باشد که از حوزه های علامتی چندگانه ای تشکیل شده است، تحلیلهای عاملی ابزارهای سنجش اختلال وسواسی – جبری به شناسایی چندین حوزه ی علامتی منجر شده است. کالاماری و همکاران (2004)، باخلاصه نمودن نتایج به دست آمده از هشت تجزیه و تحلیل عاملی و خوشهای منتشر شده از نشانههای وسواسی دریافتند که زیرگونههای آلودگی/شستشو، افکار وسواسی/چک کردن و زیرگونهی احتکار به طور جهان شمولی شیوع دارند. به همین ترتیب ماتایکس کولس، روساریو کمپوس و لکمن (2005) با بررسی 12 مطالعه ی تحلیل عاملی به این نتیجه رسیدند که چهارحوزهای که با بیشترین ثبات استخراج می شوند عبارتند از:1) تقارن/نظم 2) احتکار 3) آلودگی/شستشو و 4) افکار وسواسی/چک کردن. علاوه بر اینها، در یک نظر سنجی بین المللی از متخصصان در حوزهی اختلال وسواسی– جبری (ماتایکس کولز و همکاران، 2007)، 92-85% پاسخ دهندگان وجود این چهار حوزهی علامتی را تایید کردند.
لازم بذکر می باشد که مطالعات اندکی در مورد روابط صفات شخصیتی به ویژه در سطح رویه های عاملهای شخصیتی مدل پنج عاملی با اختلال وسواسی – جبری صورت گرفته است. یافته های حاصل در یکی از برجسته ترین مطالعاتی که در خصوص ارتباط صفات شخصیتی با اختلال وسواسی – جبری صورت گرفته (ساموئلز و همکاران، 2000) بیان می دارد که مبتلایان به این اختلال در مقایسه با گروه کنترل به طور کلی میزان شیوع بالاتری از ابتلا به خوشه ی اضطرابی اختلالات شخصیتی (خوشه ی C) و به ویژه اختلال شخصیت وسواسی– جبری و اختلال شخصیت اجتنابی را دارا می باشند. برخلاف یافته های این پژوهش در مورد شیوع اختلالات شخصیتی در مبتلایان با اختلال وسواسی – جبری، در مطالعه ی دیگری (کوین و همکاران، 2005) از ارتباط ویژه ی موجود بین اختلال وسواسی – جبری با اختلال شخصیت وسواسی– جبری حمایت نشده است. علاوه بر این، در مطالعهی ساموئلز و همکارانش (2000)، مبتلایان به اختلال وسواسی– جبری در عامل نوروتیسم و تمامی رویههای آن نمرات بالاتری اخذ نمودند، در حالیکه نمرات پایینی را صرفاً در رویه قاطعیت از عامل برونگرایی کسب نمودند. همچنین دو رویه از عامل باز بودن به تجارب (یعنی باز بودن به تخیلات و باز بودن نسبت به احساسات) به شکل برجسته ای در مبتلایان به این اختلال بالاتر بود، در حالیکه در دو رویه از عامل با وجدان بودن (یعنی رویه های شایستگی و خویشتنداری) به شکل برجسته ای پایینتر بودند. در حوزه صفات کلی نیز، بیماران مبتلا به اختلال وسواسی – جبری در مقایسه با بیماران دیگر عواطف منفی بالا و عواطف مثبت پایینتری داشتند. همچنین در حوزهی صفات سطح پایینتر، نمرات پایینتری در رویههای دستکاری، بیاعتمادی و عدم بازداری داشتند که به نوعی وجه افتراقی پروفایل شخصیتی بیماران مبتلا به وسواس در این مطالعه از سایر اختلالات بالینی بود.
از طرفی در مطالعات دیگری (ریچتر، سامرفلد، جوفی و اسوینسون 1996؛ رکتور، باگبی، سگال، جوفی و لویت ، 2002) مطرح شده است که مبتلایان به اختلال وسواسی – جبری در عامل نوروتیسم بالا هستند و از بین رویههای مربوط به این عامل بالاترین نمرات مربوط به رویه تکانشوری می باشد.
همچنین در مطالعه ی رکتور وهمکارانش (2002)، افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری در عامل برونگرایی نمرات پایینی داشته و به طور برجسته ای در عامل با وجدان بودن نیز پایین بودند، که از بین رویههای این عامل پایینترین نمره مربوط به رویه خویشتنداری بود. ولی در عاملهای باز بودن و توافق نمرات متوسطی داشتند، اگرچه در رویه کنشها از عامل باز بودن به تجربه نمرات پایین و در رویه درک دیگران از عامل توافق اغلب نمرات بالایی اخذ نموده بودند، که این یافته ها با مطالعات قبلی که مطرح نموده اند که افراد مبتلا به OCD از نظر هیجان خواهی در سطح پایینی هستند، سازگار می باشد (باببیت و همکاران، 1990). از این رو با توجه به کمبود مطالعات دقیق انجام یافته درباب رابطه ی بین صفات شخصیتی (در سطح رویه های شخصیتی پرسشنامه شخصیتی NEO PI-R با اختلال وسواسی- جبری) و همچنین با عطف توجه به ماهیت ناهمگن اختلال وسواسی- جبری و نتایج متناقض موجود در زمینهی این اختلال و با مد نظر قرار دادن عدم بررسی رابطه ی بین رویههای پرسشنامه شخصیتی NEO PI-R با زیرگونههای علائم اختلال وسواسی – جبری، هدف پژوهش حاضر تعیین روابط بین رویههای عاملهای شخصیتی نئو با زیرگونههای چهارگانهی اختلال وسواسی- جبری و نهایتاً ارایه مدل علی است که مبتنی بر مدلهای ساختاری شکل )1-1( می باشد:
3-1 اهمیت و ضرورت پژوهش
امروزه یکی از حوزه هایی که در آن، مطالعات فراوانی در حال انجام است، بررسی و تبیین رابطه ی بین ویژگی های شخصیتی و آسیب شناسی روانی است. این خط از پژوهش از چند جهت دارای اهمیت است: نخست این که این مطالعات در حل مشکلات مربوط به تشخیص و طبقه بندی اختلالات روانی از جمله همبودی مشاهده شده بین این اختلالات، نقش مهمی را دارد (کوتو، واتسون، رابلز و اشمیت،2007). در این راستا، توجه به ویژگی های نظام های ابعادی که عوامل موثر در اختلالات روانی را در پیوستار چندین عامل بنیادین در نظر می گیرند، از اهمیت زیادی برخوردار است. از سوی دیگر، بررسی رابطه ی بین ویژگی های شخصیتی و آسیب شناسی روانی، فهم ما را در سبب شناسی این اختلالات بالا می برد، برای مثال، صفت کلی تهییج پذیری منفی برای فهم اختلالات اضطرابی بوجود آمد و ممکن است علت بخشی از همپوشی بین این اختلالات باشد (کوتو و همکاران، 2007). این امر از طریق ارائه ی مدلهای علّی و شناسایی ابعادی که ویژگی های اختلالات را برجسته می کند و همچنین ابعادی که بین اختلالات روانی مختلف مشترک است و هم پوشی بین آنها را توجیه می کند، صورت می گیرد. علاوه بر موارد ذکر شده، تعیین مولفه های اساسی و مهم در هر یک از علایم اختلال های اضطرابی و افسردگی می تواند پیشنهاد های سازنده ای را در جهت پیشگیری و همچنین تعیین خط مشی های درمانی ارائه کند (براون، 2007). همچنین یافتهها نشان می دهند که این ویژگی ها می توانند در مفهوم سازی موردی و فراهم کردن پیش آگهی های مرضی مفید باشند، هرچند مطالعات طولی بیشتری برای تأیید این مسئله وجود دارد. در حقیقت، شواهد تازه ای مبنی بر مفید بودن ارزیابیهای شخصیتی در برنامه ریزی درمانی وجود دارد (باگبی و همکاران، 2008؛ کویلتی و همکاران، 2008). ویژگیهای شخصیتی همچنین می توانند راهنمایی برای تلاشهای پیش گیرانه باشند، و مطالعات قبلی نشان دادهاند که این ویژگیها می توانند در مشخص کردن افرادی که خطر مبتلا شدن به یکی از بیماریهای روانی در آنها بیشتر است مفید باشد (کوتو، گامز، اشمیت و واتسون، 2010).
از سویی با عطف توجه به این امر که اختلال وسواسی- جبری از جمله اختلالات اضطرابی ناتوان کننده است که ناراحتی قابل ملاحظه و اختلال در عملکرد اجتماعی و شغلی چشمگیری را باعث می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا ، 2000؛ کران، سیینمن و داونپورت، 1996) و سالانه هزینه های اجتماعی و اقتصادی هنگفتی را بر جامعه تحمیل می نماید (بارلو، 2002) و با توجه به اینکه از هر 45 نفر در جامعه یک نفر مبتلا به این اختلال هستند (رسموسن و ایسن، 1992) و برآوردهای بالینی افکار وسواسی و اعمال وسواسی در دامنه ی 13% تا 49 % قرار دارد (فولانا و همکاران، 2009) و با توجه به این موضوع که اختلال وسواسی- جبری معمولاً با اختلال های مهمی همراه است و از نظر آسیب زایی در طبقه بندی “جدی” قرار می گیرد (کسلر و همکاران، 2005). از طرفی لازم بذکر می باشد که بیش از 90% افراد جامعه علایم وسواسی- جبری را با همان کیفیت و شکل افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری تجربه می کنند (راکمان و دسیلوا، 1978؛ پوردون و کلارک، 1993).
بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده، پژوهش حاضر با بررسی ارتباط صفات شخصیتی بهنجار با زیرگونههای چهارگانهی علائم وسواسی- جبری می تواند پیشنهاد های سازنده ای را در جهت پیشگیری و همچنین تعیین خط مشی های درمانی اختلال وسواسی – جبری در اختیار متخصصان بالینی قرار دهد.
4-1 اهداف پژوهش
1-4-1 هدف کلی
تعیین روابط ساختاری ابعاد شخصیتی نئو با زیرگونه های چهارگانهی علائم وسواسی- جبری
2-4-1 اهداف اختصاصی
- تعیین رابطه ساختاری اضطراب با علائم زیرگونه ی افکار وسواسی
- تعیین رابطه ساختاری اضطراب با علائم زیرگونه ی آلودگی
- تعیین رابطه ساختاری اضطراب با علائم زیرگونه ی تقارن/نظم
- تعی