- مشخصه های سلامت روانی و شخصیت سالم
در زندگی و روابط انسانها، معیارهایی وجود دارد که به سلامت روان کمک می کند و در زیر به برخی از آنها اشاره میگردد:
۱- صداقت در رفتار: افرادی که بین نیت درونی آنها با رفتار بیرونیشان هماهنگی بیشتری باشد از سلامت روانی بهتری برخوردارند. و در غیر این صورت سلامت روانی به خطر میافتد، مثلاً فردی که دروغ میگوید بخش زیادی از انرژی روانی او صرف فاش نشدن دروغ خواهد شد(سالاری، ۱۳۹۲).
۲- پذیرش ضعف و شکست های خود: جهت کمک به سلامت روان لازم است شکست ها را به عدم تلاش نسبت دهیم نه به عدم توانایی(کریم پور، ۱۳۸۹).
۳- انعطاف پذیری: زندگی اجتماعی پستیها و بلندیها ، بدیها و خوبیها، خیرها و شرّها، را دارد، لذا لازم است انسان ظرفیت پذیرش تغییرات را داشته باشد، زیرا باعث کمک به بهداشت روان میگردد(سالاری، ۱۳۹۲).
۴- توانایی نه گفتن: در مقابل خواستههای غیر منطقی خود و دیگران توانایی «نه گفتن» را داشته باشیم و کارها را براساس رضایت خاطر درونی خود انجام دهیم نه به خاطر رضایت دیگران.
۵- داشتن قاطعیت: رفتار قاطعانه را روزانه تمرین کنیم و بدون عصبانیت و پرخاشگری و با بهره گرفتن از ارتباط کلامی مناسب از حق خود دفاع نماییم(جعفری، ۱۳۸۹).
۶- دوری از فرضهای غلط ذهنی: فردی که با خوش رویی با دیگران رفتار نمیکند، این مسأله باعث میشود که دیگران نیز همان واکنش را با او داشته باشند، لذا به این تصور در میآید که دیگران از او بدشان میآیند و او را دوست ندارند (امینی،۱۳۸۳).
۷- ورزش: ورزش علاوه بر این که امید به زندگی بهتر را بیشتر میکند، بلکه زنجیره تفکرات منفی را نیز قطع میکند (امینی، ۱۳۸۳).
۸- سازگاری مناسب اجتماعی: فرد سالم، ارتباط گرم و صمیمانهای به دیگران دارد، سعی میکند به دیگران احترام گذاشته و به احساسات آنها با صمیمت و مهربانی پاسخ دهد (فراهانی و کرمی نوری، ۱۳۸۳).
۹- داشتن هدف در زندگی: یک فرد سالم، فلسفه زندگی خود را می شناسد و زندگی را پوچ و بیمعنی نمیداند، برای زندگی خود ارزش قایل بوده و بیهوده زندگی خود را فدای امور بیارزش نمیکند (فراهانی و کرمی نوری، ۱۳۸۳).
۱۰- حرکت برای پیشرفت: تلاش و کوشش لازم را داشته باشیم اما انتظار کامل بودن در تمام زمینهها را نداشته باشیم، لذا آنچه مهم است تلاش به اندازه توانایی است.
۱۱- خود کارآمدی و خودگردانی: خود کارآمدی، ارزیابی فرد از توانایی خود در انجام یک تکلیف است. خود گردانی مستلزم توانایی فرد در تأثیر گذاری بر رفتار خود به جای واکنش مکانیکی در برابر محیط است (کدیور، ۱۳۸۲).
۱۲- ابراز احساسات: احساسات مثبت مانند شادی و محبت و احساسات منفی از جمله خشم، نگرانی و اضطراب را درون فکنی و سرکوب نکنیم و بدون رفتار پرخاشگرانه آنها را ابزار کنیم.
۱۳- درک توانایی خود و دیگران: نقاط قوت و ضعف خود را بشناسیم و سعی در شناختن نقاط قوت و ضعف دیگران داشته باشیم. توانایی عفو و گذشت را داشته باشیم و همیشه برای اشتباهات خود را سرزنش نکنیم چون سرزنش باعث کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس افراد میشود.
۱۴- احترام به دیگران: به دیگران احترام بگذاریم، چون این امر باعث میشود که دیگران نیز به ما احترام بگذارند و امکان انگیزش و تقویت محیطی فراهم گردد.
۱۵- داشتن یک نگرش مثبت: نسبت به دوستان، همسالان و بزرگسالان دید مثبتی را پیدا کنیم، چون نگرش خوب به بهداشت روان کمک میکند.
۱۶- احساس امنیت و آرامش خاطر: افراد سالم دچار اضطراب و نابسامانی دائمی فکری نیستند. آنها دلواپس نیستند و از آینده و اتفاقات هراسی ندارند. آنها با بردباری و احساس امنیت با وقایع روبرو میشوند و برای آنها راه حل منطقی پیدا میکنند (جردن[۱] و همکاران، ۱۹۹۹).
۱۷- داشتن اعتماد به نفس و احساس کفایت: اعتماد به نفس ، داشتن نگرش مثبت به توانایی های خود می باشد که رابطه تنگاتنگی با احساس کفایت دارد. این که کسی به خود و توانایی های خود اعتماد داشته باشد و بگوید من میتوانم این کار را انجام دهم و مشکلات را از پیش پا بردارم حاکی از داشتن بهداشت روانی است (پورمقدس، ۱۳۶۷).
۲-۳-۱۰- مفهوم سلامت روان شناختی یا سلامت روان[۲]
سازمان بهداشت جهانی[۳]- سلامت را به صورت بهزیستی کامل فیزیکی – روانی و اجتماعی تعریف می کند. نه صرف فقدان بیماری و ناراحتی. سلامت در دیدگاهی کلی نگر از جنبه های روانی – اجتماعی و فیزیکی مورد توجه قرار می گیرد. رابطه آن با محیط نیز در نظر قرار می گیرد. سلامت روان شناختی نیز تعریفی است که دانشمندان روان شناختی و علوم اجتماعی و رفتاری در مورد کارآمدی و عملکرد روان شناختی متناسب انسان ارائه کرده اند. مفهوم سلامت و بیماری روانی در طول زمان تغییرات و دگرگونی های زیادی داشته اند. ارسطو در کتاب اخلاق می گوید: هر انسان به اندازه ای سالم است که توانسته کنشهای بشری را در خود توسعه دهد. از آنجا که بشر بالاترین عملکرد هوش را دارد پس بهترین زندگی، زندگی خردمندانه است و سلامت روانی یعنی نوعی زندگی که استدلال بر آن کاملا حکومت کند. مفهوم طبیعت گرایانه سلامت روانی توسط ارسطو، در قرون وسطی نادیده گرفته شد، از قرن هفتم و شانزدهم سلامت روان شناختی بصورت پرهیزکاری تعریف شد. پس از قرن شانزدهم مجددا سلامت روان شناختی بصورت طبیعت گرایانه تعریف شد. همزمان با رنسانس روانپزشکی در اواخر قرن ۱۹ سلامت روان شناختی نوعا به صورت «فقدان بیماری روانی» تعریف گردید(ابراهیم پور، ۱۳۹۰).
معمولا سلامت روان شناختی را به ۳ شکل می توان تعریف کرد: نخست معنای خودآگاهی[۴] که این تعریف توسط فروید[۵] (۱۸۵۶)، مک دوگال[۶] (۱۸۷۱)، جورج برکلی[۷] (۱۶۸۵) و بسیاری از هستی گرایان و نظریه پردازان نقش مانند لورنتز – پذیرفته شده است. تعریف دوم شامل خود شکوفایی و تحقق خود[۸] می شود، یعنی بالفعل ساختن توانایی های روان شناختی ذاتی و درونی با بهره گرفتن از نوعی دگرگونی روانی میسر می شود. یونگ[۹] (۱۸۷۵)، آلپورت[۱۰] (۱۸۹۷)، و انسان گرایانی مازلو[۱۱] (۱۹۰۸)، این دیدگاه را پذیرفته اند. سومین تعریف سلامت روانی حدودی است که فرد توانسته با «شبکه روابط اجتماعی پایدار» یکپارچه شود آدلر[۱۲] (۱۸۷۰)، و بسیاری از جامعه شناسان این تعریف را پذیرفته اند(کریم پور، ۱۳۸۹).
[۱] Jordan
[۲] psychological Health
[۳] who
[۴] self awarness
[۵] singmund freud
[۶] MC Dougall
[۷] Gorge Brekli
[۸] self realization
[۹] jung
[۱۰] Allport
[۱۱] Maslow
[۱۲] Adler