سازگاری اجتماعی
تعریف سازگاری
واژه«سازگاری» در لغت نامه دهخدا به معنای موافقت در کار، حسن سلوک، و… به کار رفته است. مفهوم سازگاری از واژه انطباق در زیست شناسی گرفته شده که یکی از پایههای نظریه تکامل داروین(۱۸۹۵)، است و به ساختارهای بیولوژیکی و فرایندهایی که زنده ماندن انواع را تسهیل می کند، اشاره دارد. در این مفهوم سازگاری به انسان محدود نمیشود و حیوانات و نباتات را نیز در بر می گیرد. روان شناسان مفهوم بیولوژیکی انطباق را از نظریه داروین اقتباس کرده و آن را به جهت تاکید بر تلاشهای فرد برای پیش رفتن و زنده ماندن در محیطهای اجتماعی و فیزیکی خود، به مفهوم سازگاری تغییر داده اند (لازاروس، ۱۹۷۶ به نقل از قابل نژاد سردرودی، ۱۳۹۱).
سازگاری یک ساختار فیزیولوژیکی یا کالبد شناختی، یک فرایند زیست شناختی، یا یک الگوی رفتاری است که در طول تاریخ به بقا و تولید مثل کمک کرده است. سازگاری از راه انتخاب طبیعی به وجود میآید و باید قابل انتقال از راه توارث باشد (هرگنان و السون، ۱۹۳۴).
سازگاری در قاموس روان شناسی عبارت است از رابطه ای که هرارگانیسم با توجه به محیطش، با محیط برقرار می کند. این اصطلاح معمولا به سازگاری روان شناختی یا اجتماعی اشاره دارد و با اشاره به معنای ضمنی مثبت آن، یعنی فرد خوب سازگاری یافته. این اصطلاح وقتی به کار گرفته میشود که فرد در یک فرایند مستمر و پر مایه برای ابراز استعدادهای خود و واکنش نسبت به محیط و در عین حال در جهت تغییر آن به گونه ای مؤثر و سالم، درگیر است. از طرفی این واژه به یک حالت تعادل کامل بین ارگانیسم و محیط اشاره دارد؛ حالتی که در آن نیازها ارضا شده اند و عملکردهای ارگانیسمی به آسانی تحقق می یابند. از این واژه یک اشاره ضمنی ظریف و منفی نیز استنباط میشود، این معنی، هم پوشی معنایی را با تعبیر هم رنگ شدن، انعکاس می دهد ؛ به این معنی که فرد از خلاقیت و ابتکار عمل شخصی دست می کشد (هرگنان و السون، ۱۹۳۴).
پیاژه در رابطه با سازگاری موجود زنده با محیط این گونه آورده است: سازگاری کودک در دنیا فقط از ترکیب دو شیوه تعامل جاندار با محیط اطراف که همان جذب و انطباق است صورت می گیرد. هر دوی این اصطلاحات زیستی هستند که سازگاری را تعریف می کنند. جذب شامل دادن پاسخ از قبل فرا گرفته شده است و انطباق تغییر پاسخ است (مک دولاند، ۲۰۰۱ به نقل از قابل نژاد سردرودی، ۱۳۹۱).
به نظر پرلز انسان سه مرحلهی اجتماعی، روانی، جسمانی دارد و در مرحلهی اجتماعی که چندی پس از تولد آغاز می شود به وسیلهی آگاهی و توجه به دیگران به خصوص والدین مشخص می شود و انسان باید این۳ مرحله را پشت سر بگذارد و به بودن برسد. در این فرایند فرد دربارهی تفاوتها، ارتباطها، تماسها و وجوه تمایزش چیزهایی فرا می گیرد، این فرایند تعامل و یادگیری، سازگاری نامیده می شود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۷۷).
سازگاری عبارت است از پیشرفت در ادراک خودمان و دیگران، رفتارها، افکار و احساساتی که برای رشد مناسب لازم است و موجب میشود روشهای سازگاری مورد نیاز برای تغییرات محیطی بروز کند (پمپ، ۱۹۹۰؛ شهسواری، ۱۳۸۲).
سازگاری و هماهنگ شدن با خود و با محیط پیرامون خود برای هر موجود زنده یک ضرورت حیاتی است. تلاش روزمره همه آدمیان نیز عموماً بر محور همین سازگاری دور میزند. هر انسانی، هوشیارانه یا ناهشیارانه میکوشد نیازهای متنوع و متغیر و گاه متعارض خود را در محیطی که در آن زندگی میکند، برآورده سازد. این نیازهای فطری و اکتسابی به مثابه نیرویی پر فشار آدمی را بر میانگیزانند و در جهت تأمین نیازها و بازیابی تعادل و آرامش بر هم خورده به حرکت در میآورند (والیپور، ۱۳۶۰).
انسان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود با سایر افراد جامعه در یک رابطه فعل و انفعال مداوم قرار دارد. او باید برای ادامه حیات و تأمین نیازهای خود به زندگی گروهی تن در دهد و با دیگران برای رسیدن به هدفهای مشترک تشریک مساعی کند. در چنین شرایط و در رابطه با سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایت بخش دست یابد و به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری آدمی از حیات اجتماعی او مایه میگیرد. در این بازی سازگاری و رفع نیاز و تحقق خواستها، انسان خود را در شرایطی میبیند که محشون از مقررات، محدودیتها، امر و نهیها، معیار و آداب و رسوم اجتماعی است و باید خود را با این شرایط تطبیق دهد (والیپور، ۱۳۶۰).
نه تنها موانع، مشکلات، ناکامیها و شکستهای آدمی ناشی از اوضاع و احوال محیط اجتماعی او است، بلکه نیازها و آرمانها و هدفهای او نیز رنگ اجتماعی به خود گرفته و ساخته و پرداخته فرهنگ و محیطی میشود که در آن زندگی میکند. مقررات، توقعات، اعتقادات، ارزشها، رقابتها، همکاریها، کارشکنیها، موانع و عوامل واقعیتهایی از این نوع که او را در راه تأمین خواستههایش هیچ گاه تنها نخواهد گذاشت (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
علی الخصوص سازگاری اجتماعی بر این ضرورت متکی است که نیازها و خواستههای فرد با منافع و خواستههای گروهی که در آن زندگی میکند، هماهنگ و متعادل شود و حتی الامکان از برخورد مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید. ضرورت حفظ مبانی زندگی اجتماعی طبعاً محدودیتهایی را در راه ارضای نیازهای فردی انسان موجب میشود که چارهای جز سازگاری با آن نیست یعنی انسان قبول میکند که این محدودیتها اجتناب ناپذیر هستند و میکوشد تا خود را با آن تطبیق دهد (والیپور، ۱۳۶۰).
مفهوم سازگاری از پیچیدگیها و مشکلات زیادی برخوردار است و همانطوری که در مورد اکثر مفاهیم صادق است، اختلاف نظرهای زیادی در این خصوص به چشم میخورد. در سالهای اخیر ما شاهد تغییرات گستردهای در نگرش نسبت به سلامت و سازگاری بودهایم. انسان هر دم با مشکلاتی رو در رو میگردد و میکوشد تا بر این موانع و مصائب فائق آید و گونهای تعادل نسبی را در امور زندگی پدید آورد. این تعادل از طریق هماهنگی و ارتباط بین مشکلات و ساز و کارهای موجود جهت حل آنها به دست میآید. ناهماهنگی در تعادل ساز و کارهای مشکل گشایی یا فرو گشودن مشکلات در ارتباط با تهدیدها منجر به ایجاد بحرانهای روانی میگردد. مکگروری (۱۹۷۸) هر گونه عاملی را که تعادل فرد را بر هم زند بحران نام داده است (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
سازگاری اجتماعی در اصطلاح، مراوده بین فرد و محیط و محیط اجتماعی تعریف شده است (ویزمن و پیکل، ۱۹۷۴). سازگاری اجتماعی به منظور اجرای وظایف، ارتباط با دیگران و خشنودی از این نقشها را در بر میگیرد. سازگاری اجتماعی شامل انکار درونی و رفتارهای غیر مشهود نمیشود که معمولا در این مواقع بیماری به عنوان علائم بیماری تلقی میشود.
در تبین مفهوم سازگاری اجتماعی، ویزمن و پیکل (۱۹۷۴) مانند پارسون و بالز (۱۹۵۵) نقشها را به دو دسته تقسیم کردهاند: نقشهای وسیلهای و نقشهای مستقیم.
نقشهای وسیلهای، غالباً مربوط به حفظ روابط عاطفی در بین اعضاء خانواده میباشد. فردی ممکن است در یکی از اینها دچار مشکل شده باشد، ولی در دیگری مشکلی نداشته باشد. مثلاً درشغل ناسازگاری نشان بدهد ولی به عنوان پدر یا مادر موفق باشد.
منظور از سازگاری، انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط بین خود و محیط به نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی، ضمن رعایت حقایق خارجی امکان پذیر میسازد، بدین ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست. سازگاری یعنی شناخت این حقیقت که هر فرد باید هدفهای خود را با توجه به چهار چوبهای اجتماعی، فرهنگی تعقیب نماید (فرید، ۱۳۷۵).
وقتی میگوییم فردی سازگار است که پاسخهایی را که او را به تعامل با محیطش قادر میکند آموخته باشد تا در نتیجه به طریق قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار کند تا احتیاجاتی در او ارضا شوند. یک فرد در یک موقعیت اجتماعی خاص میتواند خود را به طریق مختلف با آن موقعیت تطبیق دهد یا سازگار کند (فرید، ۱۳۷۵).
جریانی که با به وجود آمدن احتیاجی شروع شده و انسان پس از انجام فعالیتهایی به برطرف کردن آن احتیاجات اقدام کند، سازگاری مینامند (پورمقدس، ۱۳۶۷).
هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونهای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست میدهد و برای ایجاد توازن نیازمند بهکارگیری نیروهای درونی و حمایتهای خارجی باشد و در این اسلوب ساز و کارهای جدید موفق شود و مسأله را به نفع خود حل کند، گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
روان شناسان به طور سنتی سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار داده اند و ویژگیهایی از شخصیت را به هنجار تلقی کردهاند که به فرد کمک میکند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد. یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند و جایگاهی برای خود در جامعه به دست آورد. اکنون بسیاری از روان شناسان احساس میکنند که اگر اصطلاح «سازگاری» در معنای همنوائی با اعمال و اندیشههای دیگران تلقی شود، در این صورت چنان باری از تلویحات منفی خواهد داشت که دیگر نمیتواند توصیفی از شخصیت سالم به دست دهد. آنان بیشتر به ویژگیهای مثبتی مانند فردیت، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تأکید دارند (فرید، ۱۳۷۵).
سازگاری اجتماعی براین ضرورت متکی است که نیازها و خواستههای فرد با منافع و خواستههای گروهی که در آن زندگی میکند هماهنگ و معتدل شود و تا حد امکان از برخورد و اصطکاک مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
سازگاری فرایندی در حال رشد و تحول پویا است که شامل توازن بین آنچه افراد میخواهند و آنچه جامعهشان میپذیرد به عبارت دیگر، سازگاری یک فرایند دوسویه است؛ از یک طرف به صورت مؤثر با اجتماع تماس برقرار میکند و از طرف دیگر، اجتماع نیز ابزارهایی را تدارک میبیند که فرد از طریق آنها تواناییهای بالقوه خویش را واقعیت میبخشد. در این تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازشی نسبتاً پایدار به وجود میآید (شادمان، ۱۳۸۳).
سازگاری اجتماعی به وضعیتی گفته میشود که افراد یا گروهها، رفتار خود را به تدریج و از روی عمد و غیر عمد تعدیل میکنند تا خود را با فرهنگ موجود سازگاری نمایند مانند رعایت عادتها، عرف و تقلید. به عبارتی سازگاری اجتماعی آن نوع واکنشهایی است که شخص برای رعایت محیط اجتماعی از خود نشان میدهد و آنها را به علت هماهنگیشان با معیارهای اجتماعی و پذیرفته شدن از طرف آن، اساس رفتارخود قرار میدهد (دیلمی، ۱۳۸۰).
انسان محصول اجتماع است و مسلماً تحت تأثیر نظامها و فرهنگهای جامعه خود قرار دارد و سازگاری او یک سازگاری اجتماعی است؛ و در چنین شرایطی است که باید نیازهای خود را بر آورده سازد و آرامش و تعادل خود را حفظ کند، بنابراین انسان میباید با اجتماع سازش یا سازگاری نماید (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
موشازیندر دو نوع شیوه سازگاری را مطرح میکند:
سازگاری هیجان مدار: شامل استراتژیهای تخیلی کردن، فعالیتهای هوشیاری که تحت تأثیر قانونمندی خاصی است.
سازگاری مساله مدار: شامل استراتژیهای حل مساله، عقلانی کردن، کمکردن موقعیت استرسزا (موشازیندر، ۱۹۹۶).
[۱] .Social Adjustment
[۲] Lazarus
[۳] Hergnan . &Elson
[۴] Doland.M
[۵] .Innate
[۶] .Frusrrations
[۷] .Mosha Zinder